آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۸۰٫۵۵۴ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۶۰ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۵۰
    بازدید از این یادداشت : ۸۲۹

    پر بازدیدترین یادداشت ها :
    عنوان، چکیده، کلیدواژه و دیگر نماهایِ متن مقاله/کتاب یا سخنرانی، به مخاطب کمک می‌کند تا دربارۀ خواندن یا نخواندن و خریدن یا نخریدن کتاب یا مقاله (و نیز گوش سپردن یا نسپردن به سخنرانی) تصمیم بگیرد. به کارگیری عبارت‌ها و اصطلاحات فریبنده در آنها را می‌توان از مصادیق «ناراستی علمی» به شمار آورد زیرا این کار می‌تواند مخاطب را به اشتباه اندازد. از این منظر مقالۀ «نگاهی به موضوع کتاب‌سوزی در ایران: نقدی بر نظر استاد مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران» نوشتۀ وحید سبزیان‌پور و رضا کیانی را می‌توان یکی از مصادیق ناراستی علمی به شمار آورد. زیرا کم نیستند خوانندگانی چون من که واژۀ «کتاب‌سوزی» در عنوان اصلی مقاله آنها را به خواندن مقاله وامی‌دارد اما پس از خواندن ۴ صفحه نوشته در قطع A۴ دربارۀ «عمل تجهیز»، «استفاده از اهل ردّه»، «قتل عام ایرانیان» و بندی توهین آمیز و نژادپرستانه از «افسانۀ ازوپ» و البته «وغیره» چیزی دربارۀ کتاب‌سوزی دستگیرشان نمی‌شود. نویسندگان مقاله همچنین هنگام نقل قول از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، چند سطر از فصل«کتابسوزی ایران و مصر» این کتاب را، که صرفاً بخشی از سخن آغازین نویسنده برای ورود به بحث است پس از جرح و ابترسازی، دلیل محکم و فصل الخطاب نویسندۀ آن می‌نمایانند و سپس آنچه را خود استدلال انگاشته‌اند به نقد می‌کشند. آنها حتی در سخن طبری نیز دست برده و استنباط (درست یا نادرست) خود را در آنچه نقل قول مستقیم از طبری به نظر می‌رسد گنجانده‌اند.





    ناراستی علمی و حقوق مخاطب: قلب و کتاب‌سازی در قالب «نقد رد کتاب‌سوزی»










    style='font-size:22.0pt;font-family:YKMitra'>ناراستی علمی و حقوق مخاطب





    قلب و کتاب‌سازی در قالب «نقد رد کتاب‌سوزی»



    href="#Contents">فهرست



    حق انتشار متن کامل مقاله برای یونس کرامتی و href="http://biruni.kateban.com/"
    title="مقالات، یادداشت‌ها و روزنوشت‌های یونس کرامتی در حوزۀ تاریخ علم و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>وبلاگ بیرونیlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra;color:#C00000'> در href="http://kateban.com/"
    title="كاتبان، حلقه نويسندگانى است كه چشم به ميراث عزيز كهن اسلامى و ایرانی دوخته اند و هر يك به سهم خود، به موضوعى مى پردازند كه بتواند گوشه اى از شكوه و عظمت اين ميراث ارزشمند را تبيين كند. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>حلقۀ کاتبانlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra;color:#C00000'> محفوظ، اما
    استفاده از چکیدۀ آن «با ارجاع به همین صفحه» آزاد است.



    کرامتی، یونس، title="مقالۀ نگاهی به موضوع کتاب‌سوزی در ایران نوشتۀ وحید سبزیان‌پور و رضا کیانی را می‌توان یکی از مصادیق ناراستی علمی به شمار آورد؛ زیرا خواننده پس از خواندن آن چیزی دربارۀ کتاب‌سوزی دستگیرش نمی‌شود.">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>ناراستی علمی و حقوق مخاطب:
    قلب و کتاب‌سازی در قالب «نقد رد کتاب‌سوزی»
    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>، href="http://biruni.kateban.com/"
    title="مقالات، یادداشت‌ها و روزنوشت‌های یونس کرامتی در حوزۀ تاریخ علم و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>وبلاگ بیرونی



    name="_Toc382212298">فهرست



    lang=FA style='font-family:YKMitra'>چکیده



    عنوان، چکیده، کلیدواژه و دیگر نماهایِ متن مقاله/کتاب یا
    سخنرانی، به مخاطب کمک می‌کند تا دربارۀ خواندن یا نخواندن و خریدن یا نخریدن کتاب
    یا مقاله (و نیز گوش سپردن یا  نسپردن به سخنرانی) تصمیم بگیرد. به کارگیری عبارت‌ها
    و اصطلاحات فریبنده در آنها را می‌توان از مصادیق «ناراستی علمی» به شمار آورد
    زیرا این کار می‌تواند مخاطب را به اشتباه اندازد. از این منظر مقالۀ «نگاهی به
    موضوع کتاب‌سوزی در ایران: نقدی بر نظر استاد مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل
    اسلام و ایران» نوشتۀ وحید سبزیان‌پور و رضا کیانی را می‌توان یکی از مصادیق
    ناراستی علمی به شمار آورد. زیرا کم نیستند خوانندگانی چون من که واژۀ «کتاب‌سوزی»
    در عنوان اصلی مقاله آنها را به خواندن مقاله وامی‌دارد اما پس از خواندن 4 صفحه
    نوشته در قطع
    A4style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> lang=FA>دربارۀ «عمل تجهیز»، «استفاده از اهل ردّه»، «قتل عام ایرانیان» و بندی
    توهین آمیز و نژادپرستانه از «افسانۀ ازوپ» و البته «وغیره» چیزی دربارۀ کتاب‌سوزی
    دستگیرشان نمی‌شود. نویسندگان مقاله همچنین هنگام نقل قول از کتاب خدمات متقابل
    اسلام و ایران
    ، چند سطر از فصل«کتابسوزی ایران و مصر» این کتاب را، که صرفاً بخشی
    از سخن آغازین نویسنده برای ورود به بحث است پس از جرح و ابترسازی، دلیل محکم و فصل
    الخطاب نویسندۀ آن می‌نمایانند و سپس آنچه را خود استدلال انگاشته‌اند به نقد می‌کشند.
    آنها حتی در سخن طبری نیز دست برده و استنباط (درست یا نادرست)  خود را در آنچه
    نقل قول مستقیم از طبری به نظر می‌رسد گنجانده‌اند.



    name="_Toc382212299">فهرست



    lang=FA style='font-family:YKMitra'>کلیدواژگان



    ناراستی علمی، حقوق مخاطب، ناراستی در گزینش عنوان، ناراستی
    در نقل قول، نژادپرستی، قوم ستیزی، مجلۀ گزارش میراث



    name="_Toc382212300">فهرست



    مدخل‌های
    مرتبط



    href="http://biruni.kateban.com/entry2154.html"
    title="برادر عزیز مجله گزارش میراث از من خواسته است پاسخی در نقد دیدگاه های شما در باره مقاله کتابسوزی بنویسم">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>پاسخ آقای سبزیان‌پور به یادداشت
    یونس کرامتی



    title="ایشان گمان برده‌اند که من معتقدم کسی جز حرف های مرسوم و تأیید سخنان پیشینیان حق حرف زدن ندارد. اتفاقاً من در مورد باز بودن باب اظهار نظر و نقد دیدگاه‌های گذشتگان و معاصران نه تنها با ایشان موافقم بلکه چندین و چند مقالۀ خود را می‌توانم شاهد آورم که ...">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>نکاتی دربارۀ پاسخ آقای
    سبزیان‌پور



    title="موضوع مقاله مذکور فقط یک نکته درباره شیوه استدلال استاد است ... و موضوع آن رد یا اثبات موضوع کتابسوزی نیست.">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>پاسخ دوبارۀ آقای سبزیان‌پور
    به یادداشت ناراستی علمی و حقوق مخاطب



    title="علت ظهور داستان در منابع قرن 13 میلادی اینست که در ربع آخر قرن 12 میلادی، صلاح الدین ایوبی بر مصر چیره شد ... یکی از چیزهائی که صلاح الدین یا نابود کرد و یا به حراج گذاشت کتابهای کتابخانۀ فاطمیان بود ...">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتاب‌سوزی اعراب و نابودی
    کتابخانۀ فاطمیان



    title="فخر رازی در باب علم الجواهر (باب 32) این کتاب، ساختار مرسوم أبواب دیگر یعنی تقسیم باب به سه بخش ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>ناراستی علمی (در دست
    انتشار)



    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریه



    title="یا خزانة الحکمة، کتابخانۀ دولتی بغداد که دست کم از اواخر عصر هارون تا پایان خلافت مأمون فعال بود، اما از سدۀ 4ق تنها شماری از کتاب های آن به طور پراکنده در دست بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>بیت الحکمة: از افسانه تا
    واقعیت





    style='border-collapse:collapse;border:none'>




    style='font-family:YKMitra'>فهرست


    href="#_Toc394224754">چکیده


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کلیدواژگان


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>مدخل‌های مرتبط


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>درآمد


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>عنوان، چکیده، کلیدواژگان و نمایه‌های
    متن و حقوق مخاطب


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>سبزیان‌پور، گزارش میراث و  «استاد
    مطهری»


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>نگاهی به نماهای متن مقاله


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>ناراستی در نقل قول


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>گزارشی کوتاه از فصل کتابسوزی ایران
    و مصر کتاب خدمات متقابل


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>ارائۀ مطالب نامربوط به عنوان دلیل


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>مطالب نژادپرستانه و توهین‌آمیز


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>مآخذ


     






    درآمد



    مدتی بود که در نظر داشتم یادداشت‌هایی کمابیش به هم پیوسته دربارۀ جنبه‌های
    مختلف «ناراستی علمیclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:12.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[1]
    »
    و شماری از مصادیق آن، منتشر سازم. مقالۀ حاضر نیز یکی از این چند یادداشت بود.
    اما از آنجا که هنوز به تعریفی دقیق و جامع از «راستی علمی» و انحراف از آن که
    «ناراستی علمیclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:12.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[2]»
    نامیده شده دست نیافته بودم انتشار این مطالب را به تعویق می‌انداختم. تا آنکه
    دیشب در وبگاه style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>مرکز پژوهشی میراث مکتوبlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>، یادداشتی با عنوان href="http://www.mirasmaktoob.ir/d.asp?id=13275">style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>چه کسی از حقوق خواننده دفاع می‌کند؟lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>» به قلم دوست ارجمندم محسن
    جعفری مذهب توجه مرا جلب کرد و موجب شد بیش از این در انتشار یادداشت حاضر درنگ
    نکنم. باشد که دوستان دیگر نیز نظرات خود را دربارۀ پیشگیری از این گونه موارد
    مطرح سازند.



    name="_Toc382212303">فهرست



    عنوان،
    چکیده، کلیدواژگان و نمایه‌های متن
    title="">style='font-size:16.0pt;font-family:"Times New Roman","serif";color:#C00000'>[3]lang=FA style='font-family:YKMitra'> و حقوق مخاطب



    آن هنگام که جوان‌تر بودم، گمان می‌کردم (البته بی‌هیچ دلیلی!) که
    نویسندگان حق دارند که «هر» عنوانی را برای کتاب خود انتخاب کنند. حتی گمان می‌کردم
    که مترجم حق دارد هنگام ترجمۀ یک کتاب عنوانی جز ترجمۀ عنوان اصلی را برای متن
    ترجمه شده برگزیند. اما چندی است که می‌پندارم که این «آزادی» نیز مانند همۀ آزادی‌های
    دیگر تا آنجا محترم است که حقوق دیگران را ضایع نسازد.



    عنوان یک کتاب/مقاله/سخنرانی، برای مخاطب (خواننده/خریدار/شرکت‌کننده در
    سخنرانی) مهم‌ترین معیار در گزینش آن به شمار می‌رود. اما اگر عنوان نتواند مخاطب
    را در خواندن یا نخواندن (خریدن یا نخریدن) کتاب/مقاله یا گوش سپردن یا نسپردن به
    سخنرانی بی‌گمان سازد، آنگاه چکیده و کلیدواژه‌ها (در مورد مقاله) و نماهای متن به
    کار می‌آیند. پدیدآور در این گونه موارد باید واژه‌هایی را به کار گیرد که یاری‌رسان
    مخاطب در تصمیم‌گیری درست باشد. هر گونه ناهمگونی میان عنوان، چکیده، کلیدواژه‌ها
    و نماهای متن از یک‌سو و متن کتاب/مقاله/سخنرانی (یا بخشی از متن) موجب می‌شود که
    مخاطب در تصمیم‌گیری به اشتباه افتد و طبیعی است که اگر پدیدآور عمداً عنوان یا
    نمایۀ متنی نامناسب را به کار برد، عمل او را باید از مصادیق ناراستی علمی به شمار
    آورد.



    فریب‌کاری در عنوان، چکیده و کلیدواژگان یکی از رایج‌ترین ترفندهای
    متخصصان «همایش‌رو» است. آنها عنوانی فریبنده و چند کلمه به عنوان کلیدواژه و چند
    عبارت به عنوان چکیده برای کمیتۀ علمی «همایش هدف» ارسال می‌کنند و دیگر هیچ!
    کمیتۀ علمی (که در بسیاری موارد تنها بر اساس همین‌ها دربارۀ مقالۀ نادیده داوری
    می‌کند) اگر نتواند این فریبکاری را دریابد آنگاه احساس فریب‌خوردگی دامان جمع
    غفیلی از مخاطبان حاضر در جلسۀ همایش را خواهد گرفت. 



    برخی نیز در نگارش مقاله در مجلات همین «مذهب مختار» را در پیش می‌گیرند،
    اما از آنجا که «متخصصان» عضو «هیئت تحریریه» این «مجلات تخصصی»
    بی‌گمان متن کامل مقاله را پیش از انتشار در دست داشته و بنا بر وجه تسمیۀ « هیئت
    تحریریه» دست کم یک بار آن را«خوانده‌اند»، از آنان انتظار می‌رود که به‌سادگی این
    فریب‌کاری را دریابند. و اگر می‌بینیم این قیاس در بسیاری از موارد به نتیجه‌ای
    درست منتج نمی‌شود می‌توان گفت که دست کم یکی از اصطلاحات یاد شده در بالا مفهومی «جز
    آنچه من می‌پندارم»  دارد.



    name="_Toc382212304">فهرست



    سبزیان‌پور،
    گزارش میراث و  «استاد مطهری»



    انتشار دست کم یک و گاه دو مقاله (و گاه همچون شمارۀ اخیر: یک و نیم‌مقاله)
    از آقای سبزیان‌پور گویا سنتی است که پس از پیش‌درآمدی در دو شمارۀ 34  و 35، از
    شمارۀ 39 آغاز شده  و جز در دو شمارۀ 42-43 و 44 (ویژه‌نامۀ بزرگداشت شادروان افشار) 
    تا کنون پی‌گیری شده است. در واقع می‌توان گفت این کار برای گزارش میراث
    عادتی چه‌بسا پسندیده به شمار می‌رود. مقاله‌ای که در این یادداشت مد نظر است تا
    جایی که می‌دانم تنها مقالۀ مشترک او در گزارش میراث است (نام رضا کیانی در
    آٰغاز مقاله به عنوان نویسندۀ همکار آمده است). این مقاله ارتباطی تنگاتنگ با
    مقالۀ دیگر او با عنوان «کتاب و کتاب‌خانه در ایران قبل از اسلام (از افسانه تا
    واقعیت) نگاهی به دیدگاه مرحوم مطهری در خصوص کتاب‌سوزی در ایران» دارد که در
    شمارۀ 54-55 گزارش میراث (ص 68-72) منتشر شده است و شگفتا که نویسنده که اتفاقاً
    در ارجاع به دیگر مقالات «اندکی مربوط» خود هیچ گاه کوتاهی نمی‌کندname="_ednref4" title="">class=MsoEndnoteReference>[4]

    در مقالۀ دوم هیچ اشاره‌ای به مقالۀ «کاملاً مربوط» نخست نکرده و یافتن این ارتباط
    را به خوانندگان وفادار گزارش میراث واگذار کرده است. سبزیان‌پور پیش از
    این نیز در مقاله‌ای دیگر با عنوان نگاهی به داستان «کفشگر و انوشروان در کتاب
    خدمات متقابل مطهری» دلبستگی ویژۀ خود را به نقد کتاب خدمات متقابل اسلام و
    ایران
    نشان داده است.



    من برای آنکه خود به ناراستی علمی از نوع «عدم تطبیق عنوان و محتوا» متهم
    نشوم، باید مقالۀ ایشان را تنها از همین منظر بررسی می‌کردم اما همچنان که در
    چکیدۀ این یادداشت نیز روشن ساخته‌ام، شماری از اشکالات دیگر این مقاله را نیز در
    همین جا خواهم آورد و به ویژه از اشاره به مواردی از ناراستی علمی که شاید ارتباط
    مستقیمی به حقوق مخاطب نداشته باشد، خودداری نخواهم کرد. زیرا گمان ندارم این
    مقاله، گنجایش دو نقد جداگانه را داشته باشد.



    name="_Toc382212305">فهرست



    نگاهی
    به نماهای متن مقاله



    مقاله همچون دیگر مقالات گزارش میراث (دست کم همچون اغلب آنها) نه
    خلاصه دارد و نه چکیده. عناوین بخش‌های مختلف مقاله (به جز منابع) بدین قرار است:
    «عمل تجهیز»، «استفاده از اهل ردّه»، «هجوم به ایران با انگیزۀ کسب غنیمت» و«قتل
    عام ایرانیان». این عناوین هیچ ارتباط پیدا و نهانی با «کتاب‌سوزی در ایران»
    ندارند.  اما بی‌گمان هستند خوانندگانی چون من که باور نکند دربارۀ «کتاب‌سوزی»
    چیزی در این مقاله نیامده و تنها ارتباط این مقاله با «کتاب‌سوزی» آن است که در
    چند جای آن (البته افزون بر عنوان) لفظ «کتاب‌سازی» آمده.



    href="#Contents">فهرست



    ناراستی
    در نقل قول



    مقالۀ چنین آغاز می‌شود:



    استاد مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران موضوع
    حادثۀ کتاب‌سوزی اعراب مسلمان در ایران را رد و دلایل مختلفی برای این اعتقاد خود
    ارائه کرده است، از جمله:



    اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین کتابخانه
    یا کتابخانه‌های ایران
    را به آتش کشیده باشند، جای این هست که گفته شود، اسلام
    ماهیتی ویرانگر داشته، نه سازنده؛ حداقل باید گفته شود که اسلام هر چند سازندۀ
    تمدن و فرهنگی بوده است، اما ویرانگر تمدن‌ها و فرهنگ‌هایی هم بوده است (مطهری،
    1362، 270)



    نکتۀ قابل تأمل در گفتار استاد این است که ایشان ماهیت سازندۀ اسلام را
    با اعمال و رفتاری پیوند داده که از ناحیۀ برخی از فاتحان مسلمان در آستانۀ حمله
    به ایران سر زده است. این در حالی است که ...



    اولاً مقاله‌نویسان در نقل «قول مستقیم» ناراستی در پیش گرفته‌ و آنجا که
    در مأخذ آنان «کتابخانه یا کتابخانه‌های ایران یا مصر» آمده است نام مصر را
    حذف کرده‌اند. در حالی که نویسندۀ کتاب، به درستی بحث کتاب‌سوزی در این دو سرزمین
    را با هم مطرح و بررسی کرده است. از آن مهم‌تر، «نکتۀ قابل تأمل» در این میان، نه
    آن است که مقاله‌‌نویسان به زعم خود در «گفتار استاد» یافته‌اند بلکه این است که
    آنچه نقل کرده‌اند اصلاً «دلیل» نیست که بتوان آن را در شمار «دلایل مختلف» کتاب خدمات
    متقابل ایران و اسلام
    به شمار آورد بلکه صرفاً مقدمۀ فصل «کتابسوزی ایران و
    مصر» از کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام است.



    href="#Contents">فهرست



    گزارشی
    کوتاه از فصل کتابسوزی ایران و مصر کتاب خدمات متقابل



    مقاله‌نویسان اگر مقدمه این فصل از کتاب خدمات متقابل را«با راستی
    علمی» و نه «ناراستی علمی» نقل می‌کردند شاید خواننده تصویری روشن‌تر از رویکرد
    نویسندۀ کتاب در ذهن خود ترسیم می‌کرد. در آغاز این فصل چنین آمده استhref="#_edn5" name="_ednref5" title="">dir=LTR>[5]
    :



    از جمله مسائلی که لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود، مسألۀ
    کتابسوزی در ایران وسیلۀ مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است که به طور
    جدی روی این مسأله تبلیغ می‌شود، تا آنجا که آنچنان مسلّم فرض می‌شود که در کتب
    دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالاخره در کتب درسی که جز مسائل قطعی در
    آنها نباید مطرح گردد و از وارد کردن مسائل مشکوک در اذهان سادۀ دانش‌آموزان و
    دانشجویان باید خودداری شود
    ، نیز مرتب از آن یاد می‌شود. اگر این حادثه واقعیت
    تاریخی داشته باشد ...



    نویسنده سپس «یکی از پزشکان بنام ایران» را (که نامش را یاد نکرده است)
    به سبب یادکرد مطالبی بی‌مأخذ به باد انتقاد می‌گیرد. سپس «دلایلی» را که معین بر
    پایۀ آنها «کتاب‌سوزی در ایران» را مسلم شمرده‌است و  نیز«دلیل» هفتمی را که «معین
    متعرض آنها نشده ولی جرجی زیدان و بعضی نویسندگان ایرانی، فراوان آن را یادآوری می‌کنند
    و دلیل بر ضدیت عرب با کتاب و کتابت و علم گرفته می‌شود» نقل می‌کند. آنگاه به
    درستی یادآور می‌شود که از میان 6 دلیل معین فقط یکی قابل اعتنا و بحث و بررسی است
    و بقیه یا به موضوع ربطی ندارند یا به مدارک معتبر مستند نیستند. دلیل هفتم را نیز
    به درستی بی‌ارتباط به موضوع می‌شمارد و سرانجام با تفصیلی به‌مراتب بیشتر به دلیل
    چهارم معین می‌پردازد که در آن به سخنان ابوالفرج ابن العبری، عبداللطیف بغدادی،
    قفطی، و حاجی خلیفه دربارۀ کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه و سخن ابن خلدون دربارۀ
    کتاب‌سوزی اعراب در ایران استناد شده است. ناگفته نماند که بحث به آتش کشیدن
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> نیز از این باب مورد توجه
    هواخواهان نظریۀ کتاب‌سوزی در ایران است که درستی آن یک می‌تواند قرینه‌ای برای
    درستی این یک باشد.



    نویسنده هر چند با استناد به منابعی کم‌شمار اما به درستی، کتاب‌سوزی
    اعراب در اسکندریه را رد می‌کند. من پیش از این در مقالۀ
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> به تفصیل دربارۀ سرچشمۀ
    این داستان، و پژوهش‌های مختلفی که در این باب صورت گرفته است سخن گفته‌ام و نیازی
    به تکرار آن در این مقام نیست. اما نکتۀ جالب در این میان آنکه ادوارد گیبون، یکی از پیشگامان
    اروپایی در مشکوک به شمار آوردن کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه، دو اشکال بر داستان
    ابن عبری (و دیگران) وارد ساخته است: نخست آنکه روایت ابن عبری به 6 سده پس از
    روزگار فتح مصر مربوط می‌شود و دیگر آنکه چنین رفتاری با آنچه که ما از آموزه‌های
    مسلمانان می‌دانیم منافات داردclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:14.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[6]
    .
    که این دومی از جنس همان استدلالی است که مقاله‌نویسان، به استناد آن نقل قول
    مخدوش به نویسندۀ کتاب خدمات متقابل نسبت داده‌اند. style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>اما نویسندۀ خدمات متقابل
    بیشتر بر مشکوک بودن روایت ابن خلدون (و مردد بودن ابن خلدون در درستی این روایت)
    پافشاری می‌کند و یادآور می‌شود که مدعیان کتاب‌سوزی چرا بر پایۀ اسناد تاریخی
    مشخص نمی‌کنند که این «کتابخانه‌های عظیم در آتش سوخته» در کدام شهر یا شهرها بوده‌اند.
    این نیز کمابیش همان روشی است که مخالفان دیدگاه کتاب‌سوزی در اسکندریه در پیش
    گرفته‌اند زیرا تا جایی که می‌دانیم اعراب هنگامی به اسکندریه رسیدند که دیگر
    کتابخانه‌ای برای سوزاندن برجای نبود؛ چه حیات
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> حدوداً 250 سال پیش از آن به
    پایان رسیده بود و معلوم است که با چنین استدلالی باید گفت:



    lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتاب‌سوز بودن یا نبودن
    اعراب؟ مسأله نه این است.



    اما برای اثبات کتاب‌سوزی اعراب در ایران کار به گمانم دشوارتر از آن است
    که مقاله‌نویسان گمان برده‌اند. زیرا
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>، هرچند پیش از رسیدن اعراب
    به مصر از میان رفته، اما به استناد چند گزارش معتبر (هر چند برخی جزئیات آنها
    اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد) دست کم می‌دانیم که روزگاری دراز در اسکندریه برپای
    بوده است. بی‌شک من نیز، به عنوان پژوهشگر حوزۀ فرهنگ و تمدن ایران و دست کم به
    عنوان یک ایرانی علاقمند به تاریخ و فرهنگ خود، دوست دارم ثابت شود که این مرز و
    بوم در روزگار پیش از اسلام، چندین و چند کتابخانه، هر یک چند برابر کتابخانۀ
    اسکندریه داشته است. اما عجالتاً که مدارک و مستندات تاریخی با دل من سر ناسازگاری
    دارد باید



    lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>بنشینم و صبر پیش گیرم     دنبالۀ
    کار خویش گیرم



    lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>تا بلکه سند به دست آرم     بر
    دشمن خود شکست آرم



    البته اشارات حمزۀ اصفهانی و ابن ندیم به سخنان ابومعشر دربارۀ ساخت
    مخزنی در روزگار باستان برای حفظ کتاب‌ها از آسیب طوفان بزرگ و نیز یافت شدن کتاب‌هایی
    بسیار قدیمی در اصفهان که در بسیاری از پژوهش‌های نوین بدان‌ها استناد می‌شود برای
    این منظور کفایت نمی‌کند. زیرا از این دست روایات دربارۀ نهادهای علمی جهان باستان
    بسیار گفته‌اند و من به شماری از آنها در دو مقالۀ
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> و href="http://biruni.kateban.com/entry2056.html"
    title="یا خزانة الحکمة، کتابخانۀ دولتی بغداد که دست کم از اواخر عصر هارون تا پایان خلافت مأمون فعال بود، اما از سدۀ 4ق تنها شماری از کتاب های آن به طور پراکنده در دست بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>بیت الحکمة: از افسانه تا
    واقعیت lang=FA>اشاره کرده‌ام و به‌ویژه در مقالۀ دوم نشان داده‌ام که پژوهشگران معاصر تا
    چه اندازه به تکرار مکرر داستان‌های بی‌پایه دربارۀ چیستی و چند و چون بیت الحکمة
    دلبستگی دارند.



    اما دلایل مقاله‌نویسان در مقالۀ «نگاهی به موضوع کتاب‌سوزی در ایران»
    چنان که خواهد آمد نه به کتاب و کتابخانه ربط دارد و نه به کتاب‌سوزی. سبزیان‌پور
    در مقاله‌ای که پیش از این مقاله به تنهایی  نوشتهtitle="">class=MsoEndnoteReference>[7]
     
    دلایلی «دست کم مربوط به موضوع» می‌آورد و بر آن است که با توجه به این شواهد «که
    مشتی از خروار استclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:12.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[8]،
    ارزش کتاب در ایران معلوم می‌گردد و مشخص می‌شود کتابخانه‌های بسیاری در ایران
    وجود داشته است». اما این دلایل نیز چندان محکم به نظر نمی‌رسند و بیش از آنکه مستقیماً
    بر وجود کتابخانه دلالت کنند، بر «کتاب‌دوستی» ایرانیان باستان تأکید دارند.  



    href="#Contents">فهرست



    ارائۀ
    مطالب نامربوط به عنوان دلیل



    به گمان من بهتر بود که مقاله‌نویسان به همان مقالۀ «کتاب و کتابخانه در
    ایران قبل از اسلام» بسنده می‌کردند و دیگر بار به «طبع آزمایی» در نقد کتاب
    خدمات
    متقابل نمی‌پرداختند، زیرا چنان می‌نماید که سخنان مربوط در همان مقاله
    به پایان رسیده و از این روی هر چه در مقالۀ دوم آمده ربط چندانی به موضوع ندارد.
    به گمان من بسیار بعید است مقاله‌نویسان دلایل مذکور در کتاب خدمات متقابل را
    درنیافته و آن عبارات آغازین فصل را «دلیل» انگاشته باشند؛ اما گویا نقد کتاب خدمات
    متقابل
    چندان برای آنان جذابیت داشته که نتوانسته‌اند در برابر وسوسۀ نگارش
    «نقد» دوم، خواه مستدل و خواه نامستدل، مقاومت کنند. به هرحال آنان با دستاویز
    قرار دادن همان بند مقدماتی چنین ادامه داده‌اندtitle="">class=MsoEndnoteReference>[9]
    .
     



    ... این در حالی است که مطالعه در تاریخ اسلام نشان می‌دهد که اگرچه با
    پذیرش آیین اسلام، اعراب برخی از اعمال ناشایست خود را ترک کرده بودند، اما این
    بدین معنا نبوده است که اسلام، آنان را کاملاً دگرگون کرده بود.



    از این پس مقاله‌نویسان «کتاب‌سوزی» را رها می‌کنند و می‌کوشند تا ثابت
    کنند که «تربیت اسلامی، تازیان را چون گردکان بر گنبد است»!



    استدلال‌های مقاله‌نویسان را می‌توان چنین خلاصه کردlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>:



    کتاب‌سوزی از اعراب مهاجم به هیچ روی بعید نبوده است زیرا:



    1. زنان و کودکانشان همچون روزگار جاهلی «تجهیز» می‌کرده‌اند. یعنی: «پس از
    پایان کارزار که میدان از جنگاوران خالی می‌شد، زنان و کودکان به رعصۀ رزم در می‌آمدند
    تا به زخمیان خودی آب دهند و زخمیان دشمن را با چماقی که در دست داشتند به هلاکت
    برسانند».



    2. lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>« ابوبکر
    شرکت اهل ردّه (مرتدها و برگشتگان از دین اسلام) را در غزوات اسلامی منع کرده بود،
    از آن جهت که اینان اگر داوطلب شرکت در این گونه غزوات می‌شدند، به قصد قربت و
    تبلیغ دینی نبوده است، بلکه به قصد غنایم و بهره‌های دیگر بوده است که به آن چشم
    داشته‌اند... اما عمر ... به این دستور ابوبکر وقعی ننهاده در آستانۀ حمله به
    ایران، از آن گروه برای شرکت در حمله دعوت کرده است ... ».



    3. lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>«به
    گواهی تاریخ، کسب غنایم، انگیزۀ اصلی برخی از اعراب مسلمان در جنگ‌ها بوده است» حتی
    در روزگار پیامبر(ص) (با استناد به وقایع جنگ‌های احد، جبل الرمات و حنین)



    4. اعراب مهاجم بارها ایرانیان را قتل عام کرده‌اند.



    با یک نگاه به «دلایل» مقاله‌نویسان درمی‌یابیم که دومین و سومین آنها
    یکی هستند. در واقع از سخن مقاله‌نویسان معلوم می‌شود که این خوی تازیان«اهل ردّه
    و غیر ردّه» و روزگار پیامبر اکرم و خلفا ندارد و جداکردن آنها بیشتر برای آن است که
    دلایل  نه از «شمار خرد» که«از شمار دو چشم»  یکی بیش‌تر باشدname="_ednref10" title="">class=MsoEndnoteReference>[10]
    .



    مقاله‌نویسان تنها در پایان بحث اصل قضیه را به یاد می‌آورند و در این
    رابطه به معنی واقعی کلمه و نه بر سبیل تمثیل به «حادثۀ کربلا» و  دیگر حوادث
    دردناک روزگار یزید بن معاویه اشاره می‌کنند.



    در پایان این بحث لازم است گفته شود تاریخ در رفتار عرب‌ها با هم‌نوعان
    خود حوادثی را ثبت کرده که با کتاب‌سوزی قابل قیاس نیست. اگر قرار باشد رفتار
    کسانی را که به نام مسلمان شناخته شده‌اند با مبانی دین مبین اسلام مربوط بدانیم
    چاره‌ای جز انکار حادثۀ کربلا نخواهیم داشت ...



    به عبارت دیگر به گمان مقاله‌نویسان کتاب‌سوزی کمترین کاری است که می‌توان
    از اعراب پدیدآورندۀ حوادث دردناک دهۀ 60 ه‌ق انتظار داشت.



    name="_Toc382212306">فهرست



    ارجاعات
    نادرست و نقل‌قول‌های به ظاهر مستقیم



    مقاله‌نویسان در چند مورد به ترجمۀ فارسی ابوالقاسم پاینده از تاریخ طبری
    ارجاع داده‌اند که جز در دو مورد یاد شده در بند «قتل عام ایرانیان» شمارۀ جلد و
    صفحه همواره نادرست است. گویا مقاله‌نویسان به جای مراجعه به نسخۀ چاپی معرفی شده
    در مآخذ مقاله، به یکی از متن‌های تایپ‌شدۀ این ترجمۀ فارسی که در اینترنت یافت می‌شود
    مراجعه کرده و توجه نداشته‌اند که صفحه‌بندی آن با متن چاپی فرق دارد. از این
    گذشته شماری از آن ارجاعات غلط و یکی از آن دو ارجاع درست نیز با اشتباه تایپی غلط
    در غلط شده‌اند. در این موارد، مطالب نقل شده در بندی جداگانه با فرورفتگی و با
    قلمی دیگر آمده است چندان که خواننده آنها را نقل قول مستقیم و عین عبارات مترجم
    فارسی می‌پندارد اما نگاهی کوتاه کفایت می‌کند تا دریابیم این نقل قول‌ها نه به
    نثر ابوالقاسم پاینده و نه حتی به روش طبری در ذکر رویدادها شباهت ندارد. این
    موارد بدین قرارند (در اینجا ترجمۀ ابوالقاسم پاینده برای مقایسه با نقل‌قول‌های
    مقاله‌نویسان نقل می‌شود)



    1. dir=RTL>مقاله،
    ص 106، ستون 1، سطر 3-6، با ارجاع نادرست به طبری، تاریخ، ج1، ص 2663؛ مقایسه کنید
    با طبری، 5/1756:



    ام کثیر زن همام بن حارث نخعی گوید: ما با شوهران خود در قادسیه بودیم و چون
    خبر آمد که جنگ به سر رسید، لباس به خود پیچیدیم و قمقمه‌های آب برگرفتیم  و سوی
    زخمیان رفتیم و هر که از مسلمانان بود آب به او دادیم و از جا برداشتیم و هر که از
    مشرکان بود خلاصش کردیم. کودکان نیز به دنبال ما آمدند که این کار را به دست آنها
    دادیم (5/1756)



    2. مقاله، ص 106، ستون 1، سطر 18، با ارجاع به طبری، تاریخ، ج1، ص 2664
    (ظاهراً 2164)؛ ارجاع درست: 4/1592 (نقل قول غیر مستقیم)



    3. مقاله، ص 106، ستون 2، سطر 5 از آخر، با ارجاع به همان: (=طبری)، ص 2160
    ؛ ارجاع درست: 4/1587 نیز روایتی مشابه در 4/1591(نقل قول غیر مستقیم)



    4. مقاله، ص 107، ستون 1، سطر 5-10، با ارجاع به طبری، تاریخ، ج1، ص 21880
    (ظاهرا 2180 یا 2188)؛ مقایسه کنید با طبری، 4/1611 ( نیز 1607،  1609-1610 که
    طبری در آنها اشاراتی مختصر به موارد مشابه یا روایت مختصر همان ماجرا دارد):



    جنگجویان بنی‌کنانه و ازد که هفتصد کس بودند پیش عمر آمدند. گفت: «کدام
    جبهه را بیشتر دوست دارید؟». گفتند: «شام را که کسان ما پیشتر از ما آنجا رفته‌اند.».
    عمر گفت: آنجا به قدر کفایت کس هست. عراق، عراق، دیاری را که خدا شوکت و شمار آنرا
    کاسته بگذارید و به جهاد قومی روید که معاش مرفه دارند. شاید خدایتان از آن نصیبی
    دهد و بادیگر کسان آسوده سر کنید» 



    5. dir=RTL>مقاله،
    ص 107، ستون 2، سطر 16-24، با ارجاع به طبری، تاریخ، ج5، ص 2116؛ مقایسه کنید با طبری،
    5/2117-2118):



    [سعید بن عاص] به گرگان رفت که بر دویست هزار با وی صلح کردند. آنگاه به
    طمیسه رفت که شهری بود بر ساحل دریا و بتمام جزو طبرستان بود و مجاور گرگان بود و
    مردم آنجا با وی به جنگ آمدند و چنان شد که نماز خوف کرد ... سعید ... دشمن را
    محاصره کرد که امان خواستند و امانشان داد که یکیشان را نکشد و چون قلعه را گشودند
    همگی را بکشت بجز یکی، و هر چه را در قلعه بود بگرفت.  



    این نقل قول شایستۀ توجه بیشتر است. چون اولاً مقاله‌نویسان طمیسه را از
    گرگان بازنشاخته و حکایت را به گرگان نسبت داده‌اند. دیگر آنکه این بار علاوه بر
    تغییر الفاظ، پایان سخن طبری را چنین تحریف کرده‌اند:



    اما سعید بن عاص همۀ مردم را به قتل رساند به جز یک تن، و در توجیه پیمان‌شکنی
    خود گفت: من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم



    href="#Contents">فهرست



    مطالب
    نژادپرستانه و توهین‌آمیز



    بخش نمکین مقاله آنجاست که مقاله‌نویسان در پایان تلویحاً می‌خواهند
    دامان مطهر خویش را از آلودگی به «تعصب قومی، ملی و نژادی» پالوده بنمایند و
    دیگران را به تعصب مذهبی منسوب سازند:



    به نظر می‌رسد بررسی حملۀ اعراب به ایران با رویکردهای سیاسی، دینی و ملی
    ما گره خورده با واکنش‌های متفاوتی روبرو شده است. این واکنش‌ها برخاسته از شیفتگی‌ها
    و نفرت‌هایی است که باعث شده عده‌ای از موضع ناسیونالیستی و به عنوان دفاع از
    ایرانیت، این تحول را بررسی کنند و در مقابل برخی از موضع دفاع از اسلام، موضوع
    مورد نظر را دنبال نمایند.



    اما «به نظر می‌رسد» مقاله‌نویسان خود از گروه نخست بوده‌اند. زیرا در
    بند «هجوم به ایران با انگیزۀ کسب غنیمت» در گردآوری مطالب نژادپرستانه، توهین‌آمیز
    و تفرقه‌افکن جهد بلیغ و سعی البته «نامشکور» داشته‌اند.



    ... کما اینکه ایرانیان یمن در پذیرش دین اسلام و دفاع از آن پیشگام
    بودند (نک: مطهری 1362: 82-85). بدین ترتیب راه نفوذ اسلام در ایران برای خلیفه،
    مبهم و ناشناخته نبود و اگر دعوت به اسلام را انتخاب نکرد و راه حمله را برگزید،
    بدین سبب بود که خلیفه هدفی دیگر در سر می‌پروراند، خلیفۀ دوم با استفاده از شرارت
    و فساد اهل رده به دنبال غارت ایران بود نه تبلیغ دین مبین اسلام (طبری، تاریخ،
    ج1، ص 2013)



    باور این که طبری دربارۀ عمر چنین چیزی گفته باشد سخت دشوار است و اگر
    این عبارات نظر خود مقاله‌نویسان باشد، «باید» ارجاع به طبری پیش از اظهار نظر
    آنان می‌آمد تا خوانندگان به اشتباه نیفتند. البته با توجه به آنچه پیشتر دربارۀ
    آشفتگی ارجاع به طبری گفته شد، طبعاً انتظار ندارید که من توانسته باشم این مطلب
    را در آن کتاب بیابم.



    مقاله‌نویسان پس از نقل مطلبی دیگر از ابن خلدون دربارۀ خوی غارتگری
    اعراب، این بخش از مقاله را چنین به پایان می‌رسانند:



    معلوم نیست در پانصد سال قبل از میلاد مسیح چه حوادثی صورت گرفته که در افسانه‌های
    ازوپ آمده است:



    در روزگاری کهن، هرمس با ارابه‌ای پر از دروغ و شرارت و تقلب در گرد جهان
    می‌گشت و به هر کشوری می‌رسید بخشی از بار خود را در آنجا می‌نهاد و می‌گذشت. ولی
    گفته‌اند چون به سرزمین تازیان رسید ارابۀ او پاره‌پاره شد و ساکنان آنجا به هوای
    این که محتویات آن کالاهای بازرگانی است همه را غارت کردند و بدین ترتیب چیزی برای
    هرمس نماند تا به جای دیگر حمل کند. تازیان بزرگ‌ترین دروغ‌گویان و فریب‌کاران روی
    زمین هستند. زبان آنها راستی نمی‌شناسد (ازوپ، افسانه‌ها، ص 207)



    اگر بخت یار ما می‌شد و نام ایران در برنامۀ مسافرت جهانی هرمس پس از «سرزمین
    تازیان» قرار می‌گرفت امروز باید از آنان سپاسگزار می‌شدیم که «مطابق این افسانه!»
    چیزی از متاع هرمس برای ما باقی نگذاشته‌اند. اما از شوخی که بگذریم! معلوم
    نیست
    که چرا مجلۀ گزارش میراث که خود را میراث‌بان میراث کهن
    ایران و اسلام می‌داند مطالبی این چنین را در کشوری چون ایران که مجموعه‌ای
    یکپارچه از اقوام مختلف هستند به چاپ می‌رساند. و باز معلوم نیست که چرا
    مقاله‌نویسان چیزی را که به اعتراف خودشان «معلوم نیست» مقدمۀ «استدلال!»
    به شمار می‌آورند. نمی‌دانم چرا این پند شاعر به یک باره در خاطرم نقش بست:



    lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>یا سخن دانسته گو ای مرد
    عاقل یا خموش



    href="#Contents">فهرست



    مآخذ



    1. سبزیان‌پور، وحید، «کتاب و کتابخانه در ایران قبل از اسلام (افسانه یا واقعیت):
    نگاهی به دیدگاه مرحوم مطهر در خصوص کتاب‌سوزی در ایران
    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>»، گزارش میراث، دورۀ دوم،
    سال 6، شمارۀ 5-6 (پیاپی 54-55)، آذر-اسفند 91



    2. href="http://www.mirasmaktoob.ir/www/pdf/sabzianpor.pdf"
    title="دانلود نسخۀ پی‌دی‌اف">سبزیان‌پور، وحید و رضا کیانی، «نگاهی به موضوع کتاب‌سوزی در ایران: نقدی
    بر نظر استاد مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران»، گزارش میراث،
    دورۀ دوم، سال 7، شمارۀ 1-2 (پیاپی 56-57)، فروردین-تیرماه 1392 (تاریخ واقعی
    انتشار: تیرماه 1393)



    3. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ترجمۀ فارسی ابوالقاسم پاینده، تهران:
    اساطیر، 1375ش



    4. کرامتی، یونس، title="یا خزانة الحکمة، کتابخانۀ دولتی بغداد که دست کم از اواخر عصر هارون تا پایان خلافت مأمون فعال بود، اما از سدۀ 4ق تنها شماری از کتاب های آن به طور پراکنده در دست بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>بیت الحکمة: از افسانه تا
    واقعیت



    5. همو، title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهstyle='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>



    6. href="http://dl.shiayan.ir/media/ketab/shahid-motahari/Khadamate-Moteghabele-Eslam-Va-Iran-(www.shiayan.ir).pdf"
    title="دانلود نسخۀ پی‌دی‌اف از وبگاه شیعیان">مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپ
    هشتم(؟)، 1357ش (؟)



    7. href="https://archive.org/details/historyofdeclinex06gibb"
    title="Download from archive.org">Gibbon, Edward, The History of the Decline
    and Fall of the Roman Empire
    , London, 1887



     



    href="#Contents">فهرست















    dir=LTR>[2]dir=RTL>dir=RTL>. نوشته‌های فارسی دربارۀ «ناراستی علمی» بس اندک و چه‌بسا انگشت‌شمارند
    و در این انگشت‌شمار نیز برابرنهاد «عدم صداقت علمی» به کار رفته است. برابر نهاد
    «ناراستی علمی» را که به‌راستی زیباتر است تا جایی که می‌دانم نخستین بار نعمت‌الله
    ارشدی، سردبیر مجلۀ رشد آموزش شیمی، در نوشته‌ای 4 صفحه‌ای با عنوان «href="http://www.roshdmag.ir/Roshdmag_content/media/article/7588.pdf"
    title="دانلود مقالۀ ">ناراستی
    علمی: خطری که بی‌صدا تهدید می‌کند
    » به کار برده است.







    dir=LTR>[3]dir=RTL>dir=RTL>. مقصود از نماهای متن (text featuresdir=RTL>dir=RTL>) عنوان فصل/عناوین فرعی، تصویر/جدول/نمودار/نقشه و شرح آنها،
    سوتیتر و مواردی از این قبیل است. «فهرست محتویات» نیز که عملاً سیاهه‌ای از
    نماهای متن یک کتاب است نمای متنی جداگانه به شمار می‌آید. برخی چکیده، کلیدواژگان
    و حتی عنوان را نیز نمای متن به شمار می‌آورند. در این مقاله سیاهۀ کمابیش کاملی
    از نماهای متن و توضیحی مختصر دربارۀ هر یک را خواهید یافت:



    href="http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/915270"
    title="دانلود مقاله از وبگاه نورمگز">سالاری، حسن، «ویژگی‌های ساختاری متن غیر داستانی و اهمیت
    معرفی آن به دانش‌آموزان»، کتاب ماه کودک و نوجوان، آذر 1391، شمارۀ پیاپی 182
    lang=FA style='font-size:13.0pt;font-family:YKMitra'>، ص 20-22







    dir=LTR>[4]dir=RTL>dir=RTL>. برای نمونه: در مقالۀ «کتاب و کتابخانه» به سه مقالۀ دیگر خود
    ارجاع داده است.







    dir=LTR>[5]dir=RTL>dir=RTL>. مطهری، 267







    dir=LTR>[6]dir=RTL>dir=RTL>. گیبون، VI/336-338







    dir=LTR>[7]dir=RTL>dir=RTL>. سبزیان‌پور، 68-71، 







    class=MsoEndnoteReference>style='font-size:12.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[8]dir=RTL>dir=RTL>. یک خروار نمایاندن یک مشت» معمولاً کار نویسندگانی است که از «یک
    مشت»، «یک خروار چیز» می‌نویسند.







    dir=LTR>[9]dir=RTL>dir=RTL>. سبزیان‌پور و کیانی، 105







    dir=LTR>[10]dir=RTL>dir=RTL>. اشارۀ مقاله‌نویسان به بهره‌گیری از اهل رده برای غارت ایران در پایان
    «دلیل سوم» نشان می‌دهد که خود آنان نیز تمایز چندانی میان این دو دلیل قائل
    نیستند.










    سه شنبه ۳۱ تير ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۲۶
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    گنجی
    ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۷:۴۴
    استاد ارجمندم
    دکتر کرامتی عزیز
    سلام
    کتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب و خدمات متقابل شهید مطهری را مدتی زیادی نبود که خوانده بودم مقاله یاد شده چاپ شده میراث به همان دلایل فریبندگی توجهم را جلب کرد ولی واقعاً !!! های زیادی در ذهنم نقش بست که وای که چقدر سخت است قضاوت درست وتشخیص راستی و ناراستی!

    در مورد متخصصین همایش رو هم متاسفانه نظر شما کاملاً درست است در همایشهای علمی کشوری که شرکت میکنم" نه با ارائه مقاله" میبینم علیرغم بالا رفتن کمیت متاسفانه مقالات تکراری و بی کیفیت شده اند که بماند قیافه های افراد شرکت کننده هم [مثل خودم] مانند مقالات تکراری شده اند!

    برای نوشتن هم هرموقع که دست به قلم می برم که مطلبی بنویسم واقعاً دست ودلم می لرزد که «یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش »
    و چون اعتقادم این است که "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی" مقاله ای را که اتفاقاً عنوان فریبنده ای دارد[در مورد فیزیک اثیرالدین ابهری] را از ترکی استانبولی به کمک یکی از دوستان که دانشجوی ترکیه است ترجمه کردم خدمتتون ارسال میکنم ومنتظر نظر و انتقاد شما هستم.
    پایدار باشید
    گنجی
    س م ج
    ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۰۵
    سلام آقای کرامتی
    اگر بخواهیم سهمی برای نویسنده و منتشر کننده این گونه مقالات در نظر بگیریم به نظر شما چه اندازه هر یک را باید دارای تقصیر دانست؟
    به باور من سهم ناشر این ناراستی ها بسیار بیشتر از نویسنده است. اگر شما هم با من هم رای باشید باید تیغ انتقادتان بیشتر گزارش میراث و دست اندرکارانش را بگزد.
    اگر هر کس در جایگاه داور و کارشناس و سردبیر و مدیر مسوول نشریه خود را در معرض نقد خوانندگان و جامعه فرهنگی بداند به یقین حجم این دست مقالات به شدت کاهش خواهد یافت و هزینه کاغذ و وقت خواننده و منتقد بسیار کاسته شده و در جای مناسب تر مصروف خواهد شد.

    پاسخ یونس کرامتی
    سلام.

    در چند سطر آخر مقدمۀ یادداشت به آنچه شما در نظر دارید «کم اما گُزیده» اشاره شده است
    دربارۀ صرف کاغذ نیز در همین یادداشت‌ها به اشارت سخن گفتم که البته در خانه اگر کس است این اشارت کفایت است.
    در ضمن چرا نظر خود را برای وبگاه میراث مکتوب نمی‌فرستید؟
    اسکندری
    ۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰:۲۳
    مطلب را به طور کامل خواندم و بیش از همه، اصطلاح متخصصان همایش رو برایم خیلی جذاب بود. چون واقعا در این روزگار انگار افرادی تخصص گرفته اند که در همایش ها مقاله ارائه داده و به راحتی پذیرش بگیرند. به نظرم اصطلاح ناراستی علمی هم خیلی خوب و حساب شده به کاررفته و به خوبی میتواند مصادیق فراوانی از عدم صداقت در ارائه مطالب علمی را پوشش دهد.
    فارغ از هر گونه جسارت به مقاله نقد شده که به هیچ وجه خود را در این جایگاه نمی دانم میخواستم یک نکته تاسف برانگیز را مطرح کنم. شاید ذکر این نکته به یادداشت کنونی مربوط نباشد ولی درد بزرگی است که جامعه علمی ما به آن دچار شده است. در باکس ایمیل بنده چندین و چند مقاله علمی پژوهشی (در کمال تعجب دقت کنید که درجه علمی مقاله علمی پژوهشی است) هست که داده هایشان کاملا و کاملا مشابه هم و بدون هیچ گونه تغییر ولو کوچک است که با تاسف بیشتر توسط مجلات علمی پژوهشی مختلف هم چاپ شده است. این مقالات توسط افراد نکته سنج کشف شده و برای دیگران ارسال شده است تا شاید... شاید همه ی ما خود را در قبال وجدان و شخصیت خود و خوانندگان مسئول بدانیم.
    این جمله که «یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش » برای همه ی ماست و پیر و جوان و دکتر و مهندس و هر صفت دیگری هم محدودش نمی کند. هر کسی که میخواهد وارد وادی نگارش و پژوهش شود باید این جمله را قاب کند و مقابلش بگذارد!

    پاسخ یونس کرامتی
    سلام
    در صورت امکان آدرس آن مقاله‌ها را برای من بفرستید
    تقی
    ۵ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰:۴۵
    من از کودکی از مادربزرگ «عامی»ام هم در این باره که چطور میراث باستانی ما را سوخته اند حرفها شنیده ام.
    از شما چه پنهان چند وقتی است که در پاسخ انبوه کسانی که میگویند:«شما که تاریخ میخوانید بگو ببینم این راست که کتابخانه های ما سوزانده اند» فقط میگویم مگر شما چقدر کتاب میخوانی که برایت مهم شده؟ اگر ان آتش بر کتاخانه ها، خبرش مشکوک است من خبر موثق دارم که شما نویسنده و ناشر و کتابخانه های امروز را تباه کرده اید.
    حساسیت من از آنروست که میبینم ماجرا از بحث در خبری تاریخی فراتر میرود و به دستمایۀ مرثیه های ناسیونالیستی میشود، که عاقبت به خیر نیست.
    تقی
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۲۰
    در کنار موضوع اصلی پیشنهاد میکنم به این هم بیندیشید که چرا و در چه شرایطی مردمی که (خاص و عامش) کم مطالعه میکنند و آن هم با این کیفیت! تا این اندازه به محکوم کردن و دستاویز قرار دادن کتابسوزی علاقه مند میشوند؟ و کار به اینجا میرسد.

    پاسخ یونس کرامتی
    نکتۀ بسیار جالبی بود.
    گویا «کتابخانۀ سوخته» برای بسیاری از ما از «کتابخانه‌های فعال» مهم‌تر است.
    کتابخانۀ سوخته، نه هزینۀ خرید کتاب دارد، نه هزینۀ نگهداری، آب، برق، کارمند و غیره و از همه مهمتر آنکه مُراجع نمی‌خواهد. با این همه می‌توان هزاران سال به آن نازید، و هزاران گزارش دربارۀ این میراث سیاه کرد. بی‌انکه کسی بتواند از آن اشکال بگیرد. مانند آدم مرده که به طور معمول (اما نه همیشه!) گزندش به کسی نمی‌رسد.

    اما «کتابخانۀ فعال»، کافی است که چند سال به آن رسیدگی نکنی. کتاب‌هایش از رده خارج می‌شود، صندلی‌هایش می‌پوسد، دیوارش ترک برمی‌دارد و ...، تازه هر چند سال یک بار که مسؤولی می‌خواهد از آن بازدید کند، اگر بخت یارت باشد و این بازرسی به آستانۀ امتحان یا کنکور خورده باشد که هیچ! و اگر نباشد باید کلی نوشابه و ساندویج بخری تا با آن بتوانی چند ساعتی «بچه‌های محل» را در «محل» جمع کنی تا ایشان بودجۀ سال بعد را که «جمعی بدو مشغولند»، تأیید کند.
    از این گذشته دوستانی که این چنین برای کتاب‌های در کتاب‌سوزی سوخته می‌گیرند، آیا همین تاریخ طبری «از چندین و چند کتاب‌سوزی نجات یافته» را درست خوانده‌اند؟ (و اگر درست خوانده‌اند! درست نقل کرده و به کار برده‌اند؟)
    ناصرالدین پروین
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۴۵
    دانشور گرامی جناب کرامتی
    با سلام بد نیست شما با این احاطه یی که دارید، یک بررسی جامع در باره ی کتاب مرحوم مطهری بفرمایید تا بدانیم کدام یک از نوشته های آن بزرگوار درست و کدام نادرست است. خیلی مایلم کسی در وهله ی نخست نام این کتاب را تشریح کند. آیا «تقابل» میان یک ملت و یک مذهب که ابتدا مذهب خودش نیست و بعد می شود، درست است؟ دوم این که آن استاد برجسته چه خدماتی را در مورد ایرانیان برشمرده است؟ البته من کتاب را در جوانی خوانده ام و همواره می خواستم بدانم کسی نقد علمی در موردش کرده است یا نه؟ اگر چنین نقدی وجود دارد، از شناختنش بسیار خوشحال و سپاسگزار خواهم بود.
    ارادتمند ناصرالدین پروین

    پاسخ یونس کرامتی
    دانشور گرامی جناب آقای پروین
    سلام
    البته حضرت عالی به من لطف دارید
    من پس از آنکه دریافتم نویسندگان مقاله هنگام نقل قول چندان امانت‌دار نیستند این فصل از کتاب را به دقت خواندم و همچنان که در یادداشت خود نیز یادآور شده‌ام دریافتم که به رغم کم‌شمار بودن منابع این بخش، اصل استدلال‌ها درست است. یعنی دست کم دربارۀ «کتاب‌سوزی در اسکندریه» من هر چه را که قابل دسترسی بود جستم و خواندم (نگاه کنید به کتابخانۀ اسکندریه) اما نتیجه همان بود که شادروان مطهری با مستنداتی کمتر بدان رسیده بود.

    دربارۀ نقدی بر سراسر کتاب هنوز به چیزی برنخورده‌ام (البته دغدغۀ آن را نیز نداشته‌ام) اما اگر به چیزی برخوردم حتماً برای شما ارسال خواهم کرد.


    ارادتمند یونس کرامتی
    ن
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۸
    چه نقد مختصر و جانداری از مقاله شما کرده اند:

    "در واقع شما نقد جانداري از يك كار كم جان انجام داده ايد "

    پاسخ یونس کرامتی
    جناب آقای/سرکار خانم؟ ن
    سلام
    نام شما هم مانند آن نقد مختصر اما «نون» دار است!
    اگر مقصود شما این است که «یک کار کم‌جان ارزش نقد جانانه را ندارد»؛ بله حق با شماست اما در شرایط معمول و نه همیشه! به گمان من وقتی کس/ کسانی «ناجوانمردانه»
    نویسنده‌ای را که دیگر نمی‌تواند از خود دفاع کند، این چنین به باد انتقاد نابجا می‌گیرند، باید بر آنان و کسانی که آنان را در این راه یاری کرده‌اند نقدی جاندار و جانانه نوشت.
    دیگر آنکه توصیه می‌کنم آخرین بند نقد مرا بخوانید تا بدانید که موضوع به هیچ وجه کم اهمیت نیست و اگر من در آنجا «آنچه را که باید» با صراحت بیشتر نگفتم از آن روی بود که اولاً مصلحت نبود و ثانیا می‌پنداشتم «آنکه باید بداند از همین مختصر نیز درخواهد یافت».
    از این گذشته گویا شما متوجه اصل قضیه نشده‌اید. البته شاید تقصیر من باشد که همواره اصل قضیه را طوری مطرح می‌کنم که هرکسی متوجه نمی‌شود (اما از اهل میراث، مکتوب یا غیر مکتوب بیش از این انتظار می‌رفت). شک نکنید که قصد من نقد این مقاله نبود! بلکه می‌خواستم دیگرانی را که می‌خواهند از این دست مقالات بنویسند و بچاپند از عواقب کار برحذر دارم. همچنان که هدف اصلی از مجازات در ملاء عام، بیشتر تنبه دیگران است تا تنبیه مجرم.
    بعدالتحریر
    خوانندگان محترم این نکته را از نظر دور ندارند که گویا همۀ نظردهندگان در «بی‌جان» بودن مقاله همداستان هستند، اما برخی از این گله دارند که چرا «نقدی جاندار» خرج آن شده است. اما به خاطر داشته باشید خوبی نقد «دیجیتال» این است که لااقل 4 صفحه کاغذ در تیراژ چندین و چند نسخه به هدر نمی‌رود و صدمه‌ای به محیط زیست نمی‌خورد. آن چه بر باد می‌رود (اگر رفته باشد) وقت من است و صد البته وقت خواننده که البته در این مورد نیز خوانندۀ محترم با توجه به «تطابق میان عنوان و نمایه‌های متن یادداشت من از یکسو با محتوای آن از سوی دیگر» می‌توانسته دربارۀ وقت خود تصمیم بگیرد. پس به گمانم دیگر جایی برای انتقاد نباشد. مگر آنکه آن نقد به جایی دیگر برخورده باشد که در این صورت بهتر است آن را شفاف‌تر بیان کنیم.
    ت
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۲۶
    !!!
    اصل مقاله را خواندم. شرم اور است. به نظرم باید نقدی هم بر نشریه ناشر درانداخت. حداقل این متن را برای نشریه گزارش «میراث» ارسال کنید.

    پاسخ یونس کرامتیارسال شده است.
    تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
    البته میراث مکتوب همیشه خبر انتشار یادداشت‌‌های مرا در وبگاه خود منتشر می‌کند. باید دید این بار چه می‌شود.
    رسول الدين
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۴۳
    اگر عنوان نوشته تان نقد باشد كمتر حساسيت برانگيز است در واقع شما نقد جانداري از يك كار كم جان انجام داده ايد
    پاسخ یونس کرامتی
    سلام
    البته قصد حساسیت‌انگیزی نداشته‌ام اما به گمانم واژۀ «نقد» را هنگامی باید به کار برد که نویسنده صرفا به کاستی‌ها و اشتباهات علمی یک نوشته نظر دارد.
    ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰:۴۲
    خدا قوت. منتظر یادداشت های بعدی ناراستی علمی هستم