آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۷۸٫۷۸۰ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۱ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۵۰
    بازدید از این یادداشت : ۹۴۳

    پر بازدیدترین یادداشت ها :





    کتاب‌سوزی اعراب و نابودی کتابخانۀ فاطمیان








    کتاب‌سوزی اعراب و نابودی کتابخانۀ فاطمیان



    href="#Contents">فهرست



    چگونگی ارجاع به این صفحه



    title="علت ظهور داستان در منابع قرن 13 میلادی اینست که در ربع آخر قرن 12 میلادی، صلاح الدین ایوبی بر مصر چیره شد ... یکی از چیزهائی که صلاح الدین یا نابود کرد و یا به حراج گذاشت کتابهای کتابخانۀ فاطمیان بود ...">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتاب‌سوزی اعراب و نابودی
    کتابخانۀ فاطمیان
    ، title="مقالات، یادداشت‌ها و روزنوشت‌های یونس کرامتی در حوزۀ تاریخ علم و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>وبلاگ بیرونی



    lang=FA style='font-family:YKMitra'> 



    lang=FA style='font-family:YKMitra'>کلیدواژگان



    کتاب‌سوزی، کتابخانۀ اسکندریه، کتابخانۀ فاطمیان، صلاح الدین
    ایوبی



    name="_Toc382212300">فهرست



    مدخل‌های
    مرتبط



    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریه



    title="مقالۀ نگاهی به موضوع کتاب‌سوزی در ایران نوشتۀ وحید سبزیان‌پور و رضا کیانی را می‌توان یکی از مصادیق ناراستی علمی به شمار آورد؛ زیرا خواننده پس از خواندن آن چیزی دربارۀ کتاب‌سوزی دستگیرش نمی‌شود.">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>ناراستی علمی و حقوق مخاطب:
    قلب و کتاب‌سازی در قالب «نقد رد کتاب‌سوزی»



    title="برادر عزیز مجله گزارش میراث از من خواسته است پاسخی در نقد دیدگاه های شما در باره مقاله کتابسوزی بنویسم">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>پاسخ آقای سبزیان‌پور به یادداشت
    یونس کرامتی



    title="ایشان گمان برده‌اند که من معتقدم کسی جز حرف های مرسوم و تأیید سخنان پیشینیان حق حرف زدن ندارد. اتفاقاً من در مورد باز بودن باب اظهار نظر و نقد دیدگاه‌های گذشتگان و معاصران نه تنها با ایشان موافقم بلکه چندین و چند مقالۀ خود را می‌توانم شاهد آورم که ...">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>نکاتی دربارۀ پاسخ آقای
    سبزیان‌پور



    title="موضوع مقاله مذکور فقط یک نکته درباره شیوه استدلال استاد است ... و موضوع آن رد یا اثبات موضوع کتابسوزی نیست.">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>پاسخ دوبارۀ آقای سبزیان‌پور
    به یادداشت ناراستی علمی و حقوق مخاطب





    style='border-collapse:collapse;border:none'>




    style='font-family:YKMitra'>فهرست


    href="#_Toc394647486">کلیدواژگان


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>مدخل‌های مرتبط


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>درآمد


    style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>متن نامه


     






    درآمد



    یکی از استادان ایرانی شاغل در ماوراء بحار که هر چند یک بار از سر لطف
    نکته‌ای در باب یادداشت‌های من می‌نویسد، این بار نیز نکتۀ جالبی را از طریق
    «رایانامه» (ایمیل سابق) برایم فرستاد که حیفم آمد دوستان دیگر آن را نخوانند.
    برخی از این نکات از این جهت به نظرم جالب آمد که در مقالۀ من دربارۀ
    href="http://biruni.kateban.com/entry2055.html"
    title="مشهورترین کتابخانۀ جهان باستان که در اوائل سدۀ 3ق‌م و در روزگار فرمانروایی بطلمیوسان مصر در شهر اسکندریه تأسیس شد و احتمالاً تا اواخر سدۀ 4 م فعال بود. ">lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'>کتابخانۀ اسکندریهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKMitra'> نیامده است. در نقل این
    نامه فقط چند عبارت که به مکاتبۀ میان من و ایشان مربوط بوده حذف شده است.



    name="_Toc382212303">فهرست



    متن
    نامه



    ... بنده به مرحمت سرکار در جریان مناظرۀ مربوط به داستان آتش زدن
    کتابخانه‌های ایران به دست مسلمین بوده‌ام.  البته بنده خودم این داستان را
    بکلی قبول ندارم و رأی مرحوم شهید مطهری را صائب می‌دانم. 



     منظور ازین ایمیل این
    نیست که وارد مناظرۀ میان سرکار و جناب آقای سبزیان‌پور بشوم.  فقط می‌خواستم
    خاطر نشان کنم که این داستان، چنانکه می‌دانید، در باب کتابخانۀ اسکندریۀ مصر هم
    ساخته شده است.  داستان آتش زدن آن کتابخانه، اول بار در سال 1663 میلادی
    (1073 قمری) از طریق ترجمۀ ادوارد پوکاکclass=MsoFootnoteReference>style='font-size:12.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[1]

    از تاریخ ابن عبری به زبان لاتینی، وارد اروپا شد و آتش زدن آن را به گردن عمرو بن
    العاص انداختند، و جملۀ معروفی را که در روایت های مربوط به ایران این داستان به
    خلیفۀ ثانی عمر نسبت داده‌اند، یعنی این که «اگر آنچه درین کتابهاست با کتاب خدا
    موافق است بدانها نیازی نداریم و اگر مخالف است کفرآمیز است و باید از بین برود»،
    در دهان عمرو بن العاص گذاشتند.  اما این داستان بزودی مورد انتقاد قرار گرفت
    و در سال 1713 میلادی (1125 قمری) یکی از شرقشناسان فرانسوی به نام یوزب رنودوhref="#_ftn2" name="_ftnref2" title="">dir=LTR>[2] که
    از آبای کلیسا بود، صحّت آن را مورد سؤال قرار داد.  سپس، چنانکه می‌دانید
    ادوارد گیبون معروف هم آن را نقل کرد، اما قابل قبول ندانست.  دلایل او اینست
    که اولاً این داستان در منابعی که قریب 600 سال بعد از واقعه نوشته شده‌اند یافت
    می‌شود و نه در هیچ منبع قدیمی‌تری، و ثانیاً اسلام ماهیتاً با چنین اعمالی مخالف
    است.  توجه داشته باشید که این قضاوت امثال شهید مطهری مسلمان نیست بلکه
    قضاوت ادوارد گیبون در باب اسلام است.



    از آن دوران چندین مورّخ دیگر، منجمله آلفرد جاشوا باتلرname="_ftnref3" title="">class=MsoFootnoteReference>[3]
    مورّخ انگلیسی که در تاریخ قبطیان مصر تحقیق می‌کرد، ویکتور شووَن معروف، پل
    کازانوا، و بسیاری دیگر از مورّخین و متخصصین شرق و غرب این داستان را رد کرده
    اند. 



    اشکال اساسی این داستانهای کتابسوزی اینست که چطور ممکن است چنین کاری
    صورت بگیرد و نه تنها در منابع قریب به آن عصر ذکری از آن نباشد، بلکه در منابع
    اقوامی که با مسلمین روابطی داشته اند، مانند تواریخ بیزانسی ها و قبطی ها و
    ارامنه و امثالهم نیز اثری از چنین عملی که حتماً مورد توجه و اعتراض این اقوام
    قرار می‌گرفته، پیدا نشود.  یادمان باشد که ماهیت منابع کتبی آن دوران چنین
    بود که بیشتر کتابها کتب و رسالات مذهبی بودند.  بنابرین اگر مسلمانان چه در
    ایران و چه در جای دیگری کتابسوزی راه می‌انداختند، لابد سرو صدای رومیان بیزانس و
    ارامنه و قبطیان و گرجیان که همه مسیحی و در آن زمان دارای ادبیات بودند در می‌آمد
    و حتماً مبلغی بد و بیراه درین مورد نصیب مسلمین می‌کردند.  اما می‌بینیم که
    در کتب و مقالات ایشان هم اثری ازین داستان نیست تا قریب ششصد سال بعد که کم‌کم
    قضیه وارد منابعی مانند ابن عبری و امثاله می‌شود.



    روی این حساب، بنده آرای کسانی که داستان کتابسوزی را یک داستان جعلی می‌دانند،
    می‌پسندم و تا مدرک محکم و قابل استنادی بر علیه آن پیدا نشود، بر همین عقیده
    خواهم بود.  و اما علت پیدایش این داستان در کتب مسلمین را شرقشناس مرحوم، پل
    کازانوا، که از معدود شرقشناسان مورد اعتماد و احترام علامه قزوینی بود، چنین
    توجیه کرده است که این داستان در متون قرن 13 میلادی یافت می‌شود، بنابرین باید در
    اواخر قرن دوازدهم میلادی شایع بوده باشد تا کم‌کم در قرن سیزدهم از افواه وارد
    منابع کتبی شده باشد.  علت ظهور داستان در منابع قرن 13 میلادی اینست که در
    ربع آخر قرن 12 میلادی، صلاح الدین ایوبی بر مصر چیره شد و خلفای فاطمی آن بلاد را
    برانداخت و مبلغ زیادی از اموال ایشان را حراج کرد.  یکی از چیزهائی که صلاح
    الدین یا نابود کرد و یا به حراج گذاشت کتابهای کتابخانه‌های فاطمیان بود که
    بسیاری از مجلدات آنها کتب اسماعیلی و شیعه (و از نظر سنیان ایّوبی)، ملحدانه
    بود.  از بین بردن این کتابها، لابد موجبات ناراحتی و انزجار اقشار تحصیلکرده
    و عالم جامعۀ مسلمان آن روز را فراهم آورده بوده و داستان سوزاندن کتابخانه‌ها (چه
    در شرق و چه در غرب عالم اسلام) ساخته شده بوده تا هم عمل صلاح الدین را توجیه
    کنند و بگویند که پیش ازین هم عمر یا عمرو بن العاص این کار را کرده بوده اند، و
    هم بوسیلۀ این داستان جعلی آبی بر آتش مخالفت و انزجار اقشار کتابخوان و عالم
    جامعه بریزند.  والله اعلم.  اما بنده این داستان را می‌پسندم و محتمل
    میدانم.



    ... 



    مطالب را قلم انداز نوشته‌ام.  اگر خطائی بر قلم رفته تصحیح خواهید
    فرمود.



    href="#Contents">فهرست



     

















    style='font-size:10.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[۳]. style='font-family:"Calibri","sans-serif"'>Alfred J. Butler ۱۸۵۰ – ۱۹۳۶










    جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰:۲۰
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت

    میراث
    ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۵۹
    با سلام
    جناب اقای کرامتی استاد محترم
    متاسفانه نه تنها جوابهای شما قانع کننده و علمی نیست، بلکه منصفانه هم نیست، شما با روش علمی جواب آقای سبزیان پور و کامنتها رو نمی دید، بیتهای کنایه آمیزی که بعضا آورده اید گویای چیزی جز غیر منطقی بودن جوابتون نیست. که از مقام علمی شما بعید و دور از انتظار است.
    در ضمن باید توجه داشته باشیم که نباید هویت دین مبین اسلام و فرهنگ عرب یا هر فرهنگی با هم یکی دانسته شود. آیا شما اتفاقاتی که در طول تاریخ با اسم اسلام انجام شده مثل واقعه کربلا رافراموش کرده اید. آیا داعش با اسمی غیر از اسلام آمده است؟
    آقای سبزیان پور در نقل مطالب دقیق هستن و در بیشتر مقاله هایی که در مورد ایرانیان دارند، سخن از اثبات یا رد چیزی نیست، بیشتر قضاوت را به خواننده واگذار مینکند. شما اگر مقاله های ایشان را مطالعه کرده باشید پی میبرید که خود اعراب مثلا جاحظ، تا چه اندازه به دانش ورزی و خرمندی ایرانیان اشاره کرده اند.
    موضوع کتابسوزی و حمله اعراب با ایران ابهاماتی در تاریخ دارند، با نقد سازنده به روشن کردن آنها کمک کنید، آیا اهمیت دادن به این موضوعات کمتر از اهمیت تاریخ مشرق زمین برای مستشرقین است.
    هر ملتی در کنار دین باید پیشینه و هویت فرهنگی و تاریخی ملت خود را بشناسد. تا ببالد و رشد کند.

    پاسخ یونس کرامتی
    جناب آقای/سرکار خانم «میراث»
    1- فرموده‌اید «متاسفانه نه تنها جوابهای شما قانع کننده و علمی نیست» اما گویا توجه نداشته‌اید که من اصلا «جواب نداده‌ام» که «علمی باشد یا نباشد». انچه از سوی من بوده «پرسش» بوده که البته به گمانم هنوز بی‌جواب مانده است.
    2- نمی‌دانم بی‌توجهی شما به اصل انتقاد من عمدی است یا سهوی، به هرحال اصل انتقاد این است که عنوان مقاله یک چیز و موضوع مقاله چیز دیگر است. این اشکال بر شما دوچندان وارد است. شما می‌خواسته‌اید دربارۀ یادداشتی دیگر که در آن چند پرسش ( و نه پاسخ) مطرح شده بود نکته‌ای یادآور شوید اما آن را ذیل یادداشت «کتاب‌سوزی اعراب و نابودی کتاخانۀ فاطمیان» آورده‌اید. یادداشتی که از آغاز آن پیداست که نه نوشتۀ من است و نه پرسش و پاسخی در آن آمده و نه ربطی به آقای دکتر سبزیان‌پور دارد.
    3- مضمون بقیۀ مطالب حضرت عالی را هم که خود جناب دکتر سبزیان‌پور به تفصیل بسیار آورده‌اند. چه حاجت به تکرار بود؟
    با احترام
    یونس کرامتی
    تقی
    ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۱۷
    اگر درست باشد که قضیه چیزی بیش از یک کلیشه در رویۀ تاریخنگاری فتوحات نیست پس کتابخانه سوزی هم مانند داستانهای انوشیروان عادل و فرش گلستان یا بهارستان (نمیدانم کدام یک بود) و ... حکایت عامه پسند بیش نیست.
    تقی
    ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۹:۱۰
    پیشنهاد میکنم به این قضیه هم فکر کنید که در تاریخنگاری عصر میانه معمولاً از کلیشه ها برای انتقال معنا و منظور خود استفاده میکردند.
    مثلا وقتی از تصرف یک شهر یا نتیجۀ یک جنگ حرف میزنند حتی ارقام انها از کشته ها و اسیران یا اسیب دیدگان غالباً کلیشه ای است.اگر با اینگونه متون سروکار داشته باشید نیاز به توضیح بیشتر نیست.
    به نظر میرسد که حکایت اتش زدن کتابخانه ها نیز از یک زمانی به بعد جزوی از کلیشه های تاریخنگاری فتوحات صدر اسلام در حوزه ایران و مصر، شده باشد.
    فقط محققی کارشته و بصیر میخواهد که ته توی قضیه را دربیاورد.
    باید اول کهن ترین منابع این قضیه را بیابد، که کجا چرا و بر اساس چه اسنادی و به چه منظوری این حرف را میزند.
    چون هیچ چیز بیخود بر کاغذ سیاهه نمیشده است.
    ایدکم الله

    پاسخ یونس کرامتی
    سلام.
    البته شاید قبلاً هیچ کاغذی بیخود سیاه نمی‌شده است اما میی‌بینید که امروزه چنین نیست!
    سهیل یاری گُل دره
    ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۰
    سلام
    بهره برديم
    ناگفته نماند که حضرت استاد شفیعی کدکنی(دامت برکاته) در تعلیقات منطق الطیر(صص772-775) بحث دقیقی در این باره نگاشته اند که خواندنی است

    پاسخ یونس کرامتی
    دوست ارجمند، سلام
    آنچه در تعلیقات آمده بود خواندم. لب مطلب و منابع گفتار همان است که پیشتر در کتاب خدمات متقابل به آن اشاره شده و در مقالۀ کتابخانۀ اسکندریۀ من (در همین وبلاگ) نیز آمده است با این تفاوت که در این تعلیقات متن داستان‌ها نیز نقل شده ا ست. اما نکتۀ جالب، اشاره به این کتاب‌سوزی در منطق‌الطیر است که به لطف حضرت عالی از آن مطلع شدم و از این بابت از شما سپاسگزارم.
    عطار بنا بر مشهور در 627ق درگذشته است و با این حساب باید اشارۀ منطق‌الطیر را عجالتاً کهن‌ترین اشاره به کتاب‌سوزی در اسکندریه به شمار آورد. زیرا تا جایی که می‌دانم محققان عموماً کهن‌ترین اشاره به این کتاب‌سوزی را در کتاب تاریخ الحکماء قفطی (درگذشت 646ق) یافته‌اند و این کتاب گویا پس از 624ق نوشته شده باشد.
    اینک ابیاتی که به این کتاب‌سوزی اشاره دارند:
    گر از آن حکمت دلی افروختی//کی چنان فاروق برهم سوختی؟
    شمع دین چون حکمت یونان بسوخت//شمع دل، زان علم، برنتوان فروخت
    حکمت یثرب بس است ای مرد دین//خاک بر یونان فشان در درد دین
    عطار، منطق الطیر، به کوشش شفیعی کدکنی، تهران، 1383، ابیات 4565-4567