نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
در چند و چون ترجمۀ کتاب در زمینۀ علوم و فنون
این مقاله در دهمین جشنوارۀ نقد کتاب به
عنوان نقد برتر در حوزۀ علوم و فنون برگزیده شد.
عنوان: ۱۰۰ اکتشافی که جهان را تکان داد
نویسنده: کندال.اف هاون
مترجم: رضا جولایی
مشخصات نشر: تهران، انتشارات جویا، چاپ اول، خرداد 1390
مشخصات
ظاهری:
جلد شومیز، قطع وزیری، 336 صفحه
شمارگان: 1500 نسخه
بها: ۷۰۰۰۰ ریال
شابک: 4-56-2895-964-978
مشخصات متن اصلی:
Title: 100 greatest science discoveries of
all time
Author(s): Kendall F. Haven
Paperback: 272 pages
Publisher: Libraries Unlimited (February
28, 2007)
Language: English
ISBN: 978-1591582656
lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
عنوان: ۱۰۰ اختراعی که جهان را تکان داد
مؤلف: کندال اف هاون
مترجم: رضا جولایی
مشخصات نشر: تهران، انتشارات جویا، چاپ اول، آبان 1390
مشخصات
ظاهری:
جلد شومیز، قطع وزیری، 336 صفحه
شمارگان: 1500 نسخه
بها: ۸۰۰۰۰ ریال
شابک: 1-57-2895-964-978
مشخصات متن اصلی:
Title: 100 greatest science Invention of
all time
Author(s): Kendall F. Haven
Paperback: 360 pages
Publisher: Libraries Unlimited (December
30, 2005)
Language: English
ISBN: 978-1591582649
dir=LTR>
درآمد
کندال ف. هاون یکی از آن دسته نویسندگانی است که
وقتی قلم به دست میگیرد، فرقی نمیکند که موضوع
شیر مرغ باشد یا جان آدمیزاد، مهم این است که قلم بر کاغذ
رانده شود. پیشبینی کیفیت کار چنین
پدیدآورندگانی کار چندان دشواری نیست و
نویسندگانی از این دست، در عرصۀ چاپ و نشر کتاب ما،
پدیدهای نوظهور یا استثنایی به شمار نمیآیند
و مسلماً اگر اهل کتاب و کتابخوانی باشید، نباید چندان از ظهور
این چنین پدیدههایی شگفت زده شوید. اما
وقتی میبینید دو کتاب از نویسندهای
این چنین، به فاصلهای اندک به فارسی برگردانده میشود
و نسخههای این ترجمهها نیز همچون برگ زر چنان بر سر دست برده
میشود که در اندک مدتی نایاب میگردد (نگارندۀ
این سطور برای یافتن نسخهای از این دو کتاب، جداً
به زحمت افتاد!)، اگر نه موجب شگفتی، که دست کم شایستۀ
تأملی بیشتر است. گویی نگارش کتاب به خطی جز خط
رایج کشورمان، کیمیایی است که هر مسی را زر
میکند. چنین مینماید که در بازار نشر ما، برای
آنکه کتابی با اقبال مخاطبان مواجه شود، کافی است که روی جلد به
نام نامی یکی از مؤلفان بلاد فرنگ مزین گردد تا فروش آن
تضمین شود.
من هنگام مطالعۀ ترجمۀ فارسی این کتاب به
اشکالات بسیاری برخوردم که پس از مقابلۀ ترجمهها با اصل
انگلیسی، دریافتم که در پدید آمدن این همه،
نویسنده و مترجم هر دو دست به دست یکدیگر دادهاند. اشاره به
اشکالات متن اصلی این دو کتاب و دیگر نوشتههای کندال
هاون در زمینۀ علوم و فنون، خود فرصتی دیگر میطلبد
و آنچه در این جا میآید، شمهای از اشکالاتی است
که در هنگام ترجمه مزید بر علت شده استtitle="">class=MsoEndnoteReference>[1].
و اما مترجم! جالب آنکه ایشان نیز از حیث
گستردگی حوزۀ فعالیت اگر از نویسنده فراتر نباشند،
بیگمان فروتر نیستند. در کارنامۀ ایشان ترجمۀ
طیف وسیعی از آثار به چشم میخورد. از زندگینامۀ
شخصیتهای تاریخی جهان باستان برای مخاطبان جوان و
نوجوان گرفته تا اس.اس گارد آهنین هیتلر، و از پیرمرد
مهربان جنگل گرفته تا دو کتابی که در این مقاله به نقد آنها
خواهیم پرداخت و البته چند تألیف (به فهرست آثار در پایان نقد
مراجعه شود). نکتهای که شاید بعدها به کار آید این که
اغلب آثار ایشان را انتشارات جویا منتشر کرده است که بر حسب اتفاق از
آن خود ایشان است. در اصطلاح بازار نشر ایران، به
پدیدآورندگانی که خود به انتشار اثر خود دست میزنند خودناشر
یا مؤلف (/مترجم)-ناشر گفته میشود؛ اما من در اینجا
ناشر-مترجم را ترجیح میدهم. هر چند که بنا به ضرورت رعایت
اختصار (یا به سبب تأکید ویژه بر یکی از این
دو جنبه) غالباً از وی فقط با عنوان مترجم یا ناشر یاد کردهام.
نگاهی
کلی به محتوا و ساختار متن اصلی دو کتابname="_ednref2" title="">style='font-size:12.0pt;font-family:YKMitra;font-weight:normal'>class=MsoEndnoteReference>[2]
در مقدمۀ هر کتاب در خصوص مفهوم واژگان به کار رفته در
عناوین آنها بحث شده است. یعنی greatestdir=RTL>dir=RTL>، sciencelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>، و «dir=LTR> all timedir=RTL>dir=RTL>» که در عنوان اصلی دو کتاب مشترکند و نیز dir=LTR>discovery (اکتشاف) و dir=LTR>Invention (اختراع) که هر کدام مختص به
یکی از این دو کتاب است. نویسنده به تفاوت میان
این دو مفهوم نیز اشاره کرده است. اهداف عمدۀ نویسنده در
نگارش این دو اثر و معیارهای وی برای گزینش
این صد اکتشاف یا اختراع از دیگر مباحث مطرح شده در مقدمه به
شمار میآیند. در کتاب ۱۰۰ اختراع، فهرستی از اختراعات مهم
پیش از تاریخ (مانند ترازو، تیر و کمان، چاقو، اهرم،
قرقرۀ متحرک و چرخ) آمده است اما در کتاب ۱۰۰ اکتشاف، به فهرستی مشابه
که دست کم باید مشتمل بر کشف آتش، آهن و ... باشد، برنمیخوریم.
مداخل دو کتاب (یعنی ۱۰۰ اکتشاف/ اختراع) به ترتیب
تاریخی مرتب شدهاند. هر مدخل دارای ساختار زیر است:
۱. عنوان و سال اکتشاف/اختراع و توضیحی مختصر دربارۀ
آن و نام کاشف/مخترع
2. چرا در شمار 100 اکتشاف/اختراع بزرگ آمده است؟
۳. تاریخچۀ اکتشاف/اختراع
۴. بعد از آن چه اتفاقی افتاد (در مورد 100 اختراع)
۵. حقایق سرگرمکننده
۶. منابعی برای پژوهش بیشترname="_ednref3" title="">class=MsoEndnoteReference>[3]
در پایان نیز فهرست منابع نویسنده در نگارش کتاب، سه
پیوست (مشتمل بر فهرست الفبایی کاشفان/مخترعان، اکتشافات/اختراعات
بر حسب رشتۀ علمی و ۴۰ اکتشاف/اختراع بعدی که شاید
میتوانست در شمار ۱۰۰تای نخست قرار گیرد) و سرانجام
نمایه آمده است (البته ترتیب این بخشها در دو کتاب یکسان
نیست)
نگاهی
کلی به ترجمۀ فارسی دو کتاب
نخستین چیزی که بر روی جلد این کتاب توجه
مخاطب را جلب میکند، ذکر نام نویسنده و مترجم در کنار
یکدیگر و در یک ردیف است بیآنکه به نقش آنها در
پدید آمدن این اثر اشاره شود. به گونهای که اگر همکاری
یک نویسندۀ ایرانی با نویسندگان ماوراء بحار
شگفت نمینمود، همگان مترجم را نویسندۀ دوم اثر میپنداشتند.
این شیوۀ ذکر نام مترجم بر روی جلد هر چند به نظر من درست
نیست، اما بازهم از آن مواردی که روی جلد فقط به نام lang=AR-SA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجمlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> تزئین شده و نام
نویسنده در صفحۀ عنوان و گاه فقط در شناسنامۀ کتاب ذکر شده بهتر
است.
طرح روی جلد ۱۰۰ اکتشاف همان طرح روی جلد اصلی است اما
به نظر میرسد که پشت جلد متن اصلی سفید بوده است در حالی
که در ترجمۀ فارسی نیمۀ بالای طرح روی جلد
یک بار دیگر در پشت جلد نیز آمده است. تنها تفاوت میان
طرح رو (و پشت) جلد ترجمۀ فارسی کتاب ۱۰۰ اختراع با اصل آن نیز
یکی در این است که تصویر حول محور عمودی ۱۸۰ درجه
دوران کرده است (یعنی همچنان که متن انگلیسی از چپ به
راست و متن فارسی از راست به چپ خوانده میشود، تصویر نیز
چپ و راست شده است) و دیگر آنکه تصویر نیمهکارهای از
یک ریاضیدان (که گویا از نظر نویسنده تصویر
خیالی خوارزمی بوده است) و نیز تصویری
نمادین که شاید گردش الکترونها به دور هستۀ اتم (یا گردش
سه قمر به گرد یک سیاره) باشد، به آن افزوده شده است. اما همچنان که
از مقایسۀ طرح روی جلد دو ترجمه پیداست، این دو
تصویر اضافی نیز از طرح روی جلد کتاب 100 اکتشاف وام
گرفته شده است.
اما از این تفاوتها و شباهتهای روی جلد که بگذریم
نخستین وجه تمایز ترجمههای فارسی از متون اصلی،
تغییر در مفهوم عناوین آنهاست.
همچنان که گفته شد نویسنده در مقدمۀ هر دو کتاب مقصود خود از
عبارات به کار رفته در عنوان کتاب را شرح داده و مثلاً در مقدمۀ 100 اکتشاف
آورده استclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:10.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[4]:
Greatest: “Of highest importance;
much higher in some quality or degree of understanding” (Webster’s New College
Dictionary).
Science: Any of the specific
branches of scientific knowledge (physical sciences, earth sciences, and life
sciences) that derive knowledge from systematic observation, study,dir=RTL>dir=RTL> and experimentation.
Discovery: The first time something
is seen, found out about, realized, or known.
All time: The recorded (written)
history of human civilizations.
در مقدمۀ ۱۰۰ اختراع نیز چنین آمده است:
An invention (as we have seen above) is a
created device or product that includes significantly new technology or
application to mark this thing as distinctively different from all previous
products.
Great means beyond the ordinary,
especially important and powerful or significant in history. Great inventions
change the human world, alter human direction, or redefine human life. Color TV
is an important and much-used invention. However, it is really just a refinement
of a previous invention—television. The invention of television changed the
world. It is a great invention, whereas color television is not.
Science is a branch of study concerned
with facts, principles, and methods; a series of specific disciplines divided
into the physical sciences, earth sciences, and life sciences.
از مصادره به مطلوب نویسنده در تعریف sciencedir=RTL>dir=RTL> در مقدمۀ کتاب ۱۰۰ اکتشاف که بگذریم. کاملاً روشن است
که وی از اصطلاح all timelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> همان
مفهوم دورۀ تاریخ مکتوب را که به اختصار دورۀ
تاریخی نامیده میشود در نظر داشته است و اگر
بخواهیم همین مفهوم را در ترجمه نام این دو اثر
بیاوریم، در برابر عبارت all timedir=RTL>dir=RTL> باید واژۀ «تاریخ» به کار برده شود. در
نتیجه ترجمۀ دقیق عنوان دو اثر چنین خواهد بود:
۱۰۰ اکتشاف/اختراع علمی بزرگ تاریخ
برخی برآنند که انتخاب عنوان فارسی هر چند متفاوت برای
ترجمۀ یک اثر، از حقوق مترجم به شمار میرود. گرچه من خود
چنین نمیاندیشم ولی عجالتاً به تغییرات
«تکاندهندۀ» ناشر-مترجم در عنوان فارسی دو کتاب کاری
نداریم. مترجم هنگام ترجمۀ مقدمۀ این کتاب، نهایت
هوشمندی خود را نشان داده و با توجه به این که عبارت dir=LTR>all time یا معادل فارسی
آن، به عنوان دو کتاب راه نیافته، از ترجمۀ توضیحات
نویسنده دربارۀ این عبارت که پیشتر آمد چشم پوشیده
است. اما به گمان من شایستهتر آن بود که اولاً وی برای حفظ
شیوۀ نویسنده، به جای ترجمۀ این سطر، مقصود
خود را از مصدر مرکب «تکان دادن» در عنوان فارسی دو کتاب در همین جا
بیاورد تا خوانندۀ فارسی زبان نیز به همان اندازۀ
خوانندۀ انگلیسی زبان با عنوان کتاب ارتباط برقرار کند. و
ثانیاً از ترجمۀ تعریف نویسنده از sciencedir=RTL>dir=RTL> (که گفتیم چندان چنگی به دل نمیزند)
خودداری کند تا بیجهت خواننده را با مفهومی که در عنوان دو
کتاب به کار نرفته درگیر نسازد.
از این گذشته مترجم به دلایلی نامعلوم در ترجمۀ
هر دو کتاب هم فهرست پایانی منابع مورد استفادۀ نویسنده و
هم «منابعی برای پژوهش بیشتر» را که در پایان هر مدخل
آمده حذف کرده است. اگر به خاطر داشته باشیم که حذف برخی بخشهای
مفید و ارزشمند یک کتاب، مانند نمایه و پیوستها هنگام
ترجمه، سنتی رایج در میان مترجمان و ناشران بشمار میآید،
خیلی نباید از این امر شگفت زده بود، اما به نظر من از
مترجم-ناشری که تا این حدّ به اهمیت این پیوستها و
نمایه واقف بوده (و از حذف آنها در ترجمۀ فارسی چشمپوشی
کرده)، بیش از این انتظار میرفت.
مترجم در عوض این کاستی را با افزودن تصاویری در
آغاز هر یک از مداخل این دو کتاب جبران کرده است. هر چند که در
هیچ جا به افزودن این تصاویر و چند و چون این کار اشارهای
نشده است (در واقع در این دو کتاب حتی یک کلمه به عنوان
مقدمۀ مترجم نیامده است چه رسد به این که دربارۀ
شیوۀ کار وی چیزی بیاید).
lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
تصاویر افزوده شده به مداخل کتاب ۱۰۰ اکتشاف، به کاشف آن کشف خاص
مربوط میشود (مانند تصویر جان دالتون در آغاز مدخل اتمهاو
تصویر آلفرد وگنر در آغاز مدخل «جابهجایی قارهها»). طبعاً در
مورد کتاب ۱۰۰ اختراع نیز انتظار داریم که با تصویر مخترعان
روبرو باشیم. شرح زیر بیشتر عکسهای این کتاب
نیز حاکی از بجا بودن این انتظار است. اما مقایسۀ
برخی از تصاویر با شرحی که زیر هر یک آمده است
خالی از لطف نخواهد بود. از جمله تصویر «صنعتگران سوری» در
صفحۀ ۲۹ که در آن دو نفر که علی القاعده باید شیشهگر
باشند، در حال کار روی «چیزی» هستند که احتمالاً قطعهای
چوب است. نکته در اینجاست که این دو «صنعتگر سوری» لباسهایی
شبیه به لباسهای اروپایی معمول امروزی بر تن و
ابزارهایی در دست دارند که نمیتواند مربوط به زمان کشف
شیشه یعنی به زعم نویسنده حدود «۱۰۰ پیش از
میلاد» باشد.
ذکر نام «شاهزاده هنری» پرتغالی (معروف به دریانورد)
که در ۱۴۱۰ میلادی نوعی کشتی اقیانوسپیما را
اختراع کرد، در زیر تصویری از یک خانم نشسته بر
صندلی و آقایی ایستاده در کنار وی، که بعید
است قدیمیتر از سدۀ ۱۸ یا حتی ۱۹
میلادی باشد (صفحۀ ۶۵) از دیگر وجوه تمایز ترجمه
این کتاب از اصل آن است. کافی است برای جستجوی
تصویری از این فرد در گوگل چند ثانیه وقت بگذارید؛
آنگاه درخواهید یافت که هیچ یک از دو نفری که در
این تصویر دیده میشوند به تصاویر برجای
مانده از هانری دریانورد (یا حتی منسوب به وی)
کمترین شباهتی ندارند.
در مدخل میکروسکوپ (صفحۀ ۷۴) که به روایت
نویسنده، هانس یانسن و پسرش زاکاریاس مخترع آن بودهاند
تصویری از دومی آمده اما در زیر آن فقط آمده
است:«یانسن» و خواننده نمیتواند دریابد که منظور کدام یک
از این دو بوده است.
در زیر تصویر مدخل نخست (صفحۀ ۲۳) و نیز در
صفحۀ ۴۴ آمده است: «مهندسان رومی». در حالی که در تصویر
نخست یک جادۀ آسفالته دیده میشود و آنچه در تصویر
دوم آمده بیشتر شبیه به دو بلوک سیمانی است تا «مهندسان
رومی». توضیح زیر عکس صفحۀ ۳۸ خواننده را بیاختیار
به یاد فیلمهای علمی-تخیلی میاندازد.
زیرا از این توضیح درمییابیم آنچه که در
نگاه نخست یک «خیش فلزی» به نظر میرسد در واقع
تصویری است از «کشاورزان رومی»! که در آن بار دیگر
«رومیان» توانایی شگرف خود را نه فقط در «اختراع» که
همچنین در «تغییر شکل» و نیز تبدیل «از چند به
یک» به رخ این و آن کشیدهاند.
ذکر عنوان «چینیها» در زیر تصویر یک قطبنما
(صفحۀ ۳۵)، «فردی از اهالی بلژیک یا هلند»
زیر تصویری که یک آسیای بادی به نظر
میرسد (صفحۀ ۵۶) و نیز «راهبان انگلیسی» زیر
تصویری نمادین از «کورۀ بادی» (صفحۀ ۶۲) از
دیگر نکات جالب ترجمۀ فارسی 100 اختراع است.
ظاهراً نخست قرار بر این بوده که در این کتاب نیز در
کنار مقالۀ هر اختراع، تصویری از مخترع آن افزوده شود. اما در
مواردی که یاد شد، چون تصویری از مخترع در دست نبوده
(غالباً از آن رو که مخترع دقیقاً مشخص نبوده) به جای آن
تصویری از خود اختراع آمده است. نکتۀ جالب آنکه مدخل لایههای
اتمسفر (صفحۀ ۱۵۹) هیچ تصویری ندارد. در حالی که
یافتن تصویری برای کاشف آن به کمک جستجوگر گوگل
کاری بس آسان بود و مترجم اگر زحمت این کار را به خود میداد
مسلماً در مییافت که نام او را نیز اشتباه خوانده است (نگاه
کنید به ادامۀ نقد)
متأسفانه شمار اشکالات تایپی در هر دو ترجمه قابل توجه است.
این اشتباهات بهویژه در مورد اعداد و ارقام نمود بیشتری
دارد. مثلاً سال رسیدن کریستف کلمب به یکی از جزایر
قارۀ جدید به جای ۱۴۹۲ به خطا
۱۴۲۰ آمده است (۱۰۰ اکتشاف، صفحۀ ۱۱). نیز تاریخ ۱۹۲۵
برای «کشف تقریباً کامل سامانۀ گردش خون» در صفحۀ 37 که
درست آن 1625 است.
حذف بخشهای
قابل توجهی از متن اصلی
یکی از بارزترین ویژگیهای
این دو ترجمه پایبند نبودن مترجم به متن است. حذف بسیاری
از کلمات (از جمله بسیاری از قیدها و صفتها و تاریخها)،
عبارتها، و حتی حذف بندهایی پرشمار از متن اصلی،
آسیبی جدی به این دو کتاب زده است. از مجموع ۲۰۰
مدخلی که در این دو کتاب آمده است، شاید حتی یک
مدخل نتوان یافت که دست کم به اندازۀ یکی دو سطر ( و
حتی یکی دو بند) از متن آن در ترجمه حذف نشده باشد (این
البته به جز حذف منابع پایانی هر مدخل است، که پیشتر به آن
اشاره شد). یافتن نمونههایی از این دست چندان دشوار
نیست. کافی است چند صفحۀ دلخواه از متن فارسی
یکی از این دو ترجمه را با متن اصلی آن مقایسه
کنید تا دریابید که مترجم در این کار تا چه حد پیش
رفته است.
حذف بندهایی از متن اصلی، یکی از
رایجترین روشها در میان مترجمان تازهکار است. این دست
مترجمان هر گاه به عبارت، جمله، و گاه بندی از مطلب برمیخورند که
ترجمۀ آن دشوار مینماید، خود را از ترجمه و خواننده را از
خواندن ترجمهای نادرست معاف میکنند. اما در ترجمۀ دو کتاب
حاضر، بارها و بارها از ترجمۀ جملات یا عباراتی بسیار
آسان نیز دریغ شده است. از آنجا که در پایان تقریباً
همۀ ۲۰۰ مدخل دو کتاب جای خالی وجود دارد، نمیتوان کاهش
شمار صفحات کتاب را انگیزۀ این کار دانست. در واقع اگر مترجم
این مطالب را حذف نمیکرد، این جاهای خالی
دیگر تا این حد چشمنوازی نمیکرد. در اغلب موارد
افتادگیها چنان است که نمیتوان آن را به اشتباهات رخ داده در مراحل
مختلف تولید (تایپ و ...) نسبت داد. زیرا مترجم در
بسیاری از موارد برای این که این افتادگیها
در متن فارسی سکته ایجاد نکند، جملهها و بندهای قبلی و
بعدی را نیز متناسب با نیاز، دستکاری کرده است.
به طور مثال در ترجمۀ مدخل Dopler Effectdir=RTL>dir=RTL> (صفحۀ ۷۵ متن انگلیسی) ذیل عنوان البته
نادرست «پدیدۀ داپلر»، تمامی مطالبی که قرار بوده
زیر نخستین تیتر فرعی بیاید حذف شده و در
نتیجه مترجم چون نمیتوانسته این تیتر فرعی را (که
در سایر مدخلها آمده است) حذف کند، برای آن که این چشمپوشیهای
غیر قابل چشمپوشی از چشمها پوشیده بماند بخشی از مطالب
تیتر فرعی بعدی را جابجا کرده تا به هر حال زیر هر
تیتر فرعی چند کلمۀ فارسی دیده شود. آرایش
متن انگلیسی چنین است:
Why Is This One of the 100
Greatest?
(نویسنده ذیل
این عنوان فرعی ۱۰۸ کلمه دربارۀ اهیمت کشف اثر دُپلر (و
نه پدیدۀ داپلر)، مطلب آورده که مترجم تمام آن را حذف کرده است).
How Was It Discovered?
Austrian-born Christian Doppler
was a struggling mathematics teacher—struggling both because he was too hard on
his students and earned the wrath of parents and administrators and because he
wanted to fully understand the geometry and mathematical concepts he taught. He
drifted in and out of teaching positions through the 1820s and 1830s as he
passed through his twenties and thirties. Doppler was lucky to land a math
teaching slot at Vienna Polytechnic Institute in 1838.
By the late 1830s, trains capable of
speeds in excess of 30 mph were dashing across the country side. These trains
made a sound phenomenon noticeable for the first time. Never before had humans
traveled faster than the slow trot of a horse. Trains allowed people to notice
the effect of an object’s movement on the sounds that object produced.
Doppler intently watched trains pass and
began to theorize about what caused the sound shifts he observed. By 1843
Doppler …
style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>اما آرایش متن فارسی
چنین است
چرا در میان 100 اکتشاف بزرگ قرار دارد
کریستین داپلر اطریشی معلم ریاضی
بود. او معلمی سختکوش بود و در صدد درک عمیق مفاهیم
ریاضی و هندسهای بود که درس میداد.
اواخر ۱۸۴۰ سرعت قطارها به حدود ۵۰ کیلومتر در ساعت رسیده
بود. این قطارها در حال حرکت صدایی تولید میکردند
که بسیار جالب بود. تا آن زمان بشر به سرعتی بیش از
یورتمه رفتن اسبها نرسیده بود. قطارها به مردم این فرصت را
دادند تا به اثر حرکت یک جسم بر صدایی که تولید میکند
توجه نمایند.
چگونه این اکتشاف اتفاق افتاد
داپلر با دقت به حرکت قطارها توجه نشان میداد و سعی میکرد
دربارۀ شدت و ضعف صداهایی که میشنید نظریهای
ارایه دهد. در 1843 داپلر ....
همچنان که اشاره شد، تمام مطلبی که در متن انگلیسی
زیر تیتر فرعی نخست آمده، در ترجمه حذف شده است. در عوض
ترجمۀ جملۀ نخست بند اول از تیتر فرعی دوم و سپس
ترجمۀ دو-سه جمله از بند دوم همین بخش (البته با چند اشتباه ریز
و درشت) زیر تیتر فرعی نخست آمدهاند تا این بخش
خالی نماند. اما باز هم از ترجمۀ بقیۀ مطالب این دو
بند چشمپوشی شده است. در نتیجۀ این حذفها و
جابجایی ها، در ترجمۀ فارسی ذیل تیتر
فرعی نخست دربارۀ اهمیت این کشف که موجب شده در شمار ۱۰۰
اکتشاف مهم قرار گیرد، کمترین سخنی به میان نیامده
است.
در ادامۀ نقد، ضمن اشاره به اشکالات متعدد راه یافته به
ترجمه، به نمونههای دیگری از حذف بخشهایی از متن
اصلی این دو کتاب اشاره خواهد شد.
اشکال در
ترجمۀ عنوان مدخلها و دیگر اصطلاحات
یکی از پیشنیازهای ترجمۀ
اثری علمی، آن است که مترجم دست کم چیزهایی
دربارۀ اصطلاحات آن رشته شنیده باشد و بداند که برای هر
یک، کدام معادل در فارسی رایجتر است. مترجم بسیاری
از اصطلاحات این دو کتاب را اشتباه ترجمه کرده است. گاه برای یک
اصطلاح انگلیسی دو یا چند معادل فارسی آورده است و جالب
آنکه این معادلهای متفاوت گاه فقط چند سطر با هم فاصله دارند.
گاهی اوقات نیز برای دو اصطلاح کاملاً متفاوت و بسیار
رایج که در یک سطر یا به فاصلۀ چند سطر آمدهاند،
یک معادل فارسی آورده و به تمایز آنها توجه نداشته است.
در این مثالها عنوان انگلیسی و ترجمۀ نادرست
مترجم با نشان □lang=AR-SA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>، و lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>برخی توضیحات
دربارۀ اشتباهات با نشان ■lang=AR-SA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> متمایز شدهاند.
در کتاب
۱۰۰ اکتشاف
□
Norse sailorslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>:
دریانوردان نروژی (ص 72dir=LTR>(
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مقصود دریانوردان
اسکاندیناویایی بوده است (نروژ بخشی از اسکاندیناوی
است اما همۀ آن نیست).
□
Doppler Effectlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> : در
عنوان مدخل به «پدیدۀ داپلر» و در متن به «تأثیر داپلر» ترجمه
شده است (ص 118-119)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>دانشآموزان
دبیرستانی به خوبی با «اثر دُپلر» (یا دوپلر) آشنا هستند.
□
Radioactivitylang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> :
«رادیو اکتیوایی» یا «رادیواکتیو»!
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم این اصطلاح را
در مدخل مربوطه «رادیو اکتیوایی اما در جاهای
دیگر گاه «رادیو اکتیوایی» و گاه
«رادیواکتیو» ترجمه کرده است. از جمله در ص ۱۷۴: «ماری
کوری در اواخر قرن نوزدهم رادیواکتیو را کشف کرد».
یا در صفحۀ ۱۹۱: «... او در دانشگاه گلاسکو به تدریس
شیمی و «رادیواکتیو» پرداخت». جالب آنکه چند سطر بعد (ص
192) درست بر عکس موارد قبل radioactive propertiesdir=RTL>dir=RTL> را «خواص رادیواکتیوآیی» ترجمه کرده است)
□
Superconductivitydir=RTL>dir=RTL> : اَبَررسانهها (ص ۱۸۵-۱۸۷، در عنوان مدخل! و بارها در متن)
یا «ابررسانه بودن»
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم
ابررسانایی را (که یک خاصبت است) «ابررسانه بودن» و گاه
«ابررسانه» و مواد دارای این خاصیت را نیز «ابررسانه»
ترجمه کرده که درست آن نیز ابررسانا است. گذشته از این نویسنده
در عنوان این مدخل خاصیت ابررسانایی را مد نظر داشته است
و نه مواد دارای این خاصیت را.
□
Earth’s Core and Mantledir=RTL>dir=RTL> / قشر و پوستۀ زمین (عنوان مدخل، ص 136)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>هر کس که نگاهی به
کتاب علوم دورۀ راهنمایی انداخته باشد میدان که
این دو اصطلاح را در زبان فارسی به ترتیب «هسته» و «جبه»
مینامند. از این گذشته «قشر» و پوسته هر دو یک معنی
میدهند. مترجم چند سطر پایینتر قشر را یک بار دیگر
برای Corestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (=هسته) به
کار برده و قاعدتاً مقصودش از پوسته همان Mantledir=RTL>dir=RTL> (جبّه) بوده است. جالب آنکه همین مترجم چند سطر بعد dir=LTR>Core را این بار به درستی
«هسته» معنی کرده است. چنان که گویی دست کم دو تن (که البته با
هم هماهنگ نبودهاند) در ترجمۀ این مدخل دست داشتهاند.
□
Expanding Universedir=RTL>dir=RTL> : انبساط کهکشانها (عنوان مدخل، ص 213)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>معادل دقیق آن انبساط
عالم (یا: جهان هستی) است. مترجم در آغاز این مدخل، هر دو
کلمۀ universelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> و dir=LTR>galaxy را «کهکشان» ترجمه کرده است).
وی یک مرتبه نیز در پایان همین مدخل، این بار
universestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را جهان ترجمه
کرده است.
مترجم عنوان مدخل Accelerating Universedir=RTL>dir=RTL> را نیز به اشتباه «کهکشانهای شتابگیرنده»
ترجمه و در این مدخل نیز بار دیگر به اشتباه از «انبساط کهکشانها»
سخن گفته است (ص 295-297)
البته خود نویسنده با بیسلیقگی در کاربرد
اصطلاح Universestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> در به اشتباه
افتادن مترجم دست داشته است. زیرا نویسنده عنوان مدخل سوم کتاب را dir=LTR>The Sun Is the Center of the Universelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
آورده و مترجم این بار با ترجمۀ universedir=RTL>dir=RTL> به «ستارگان» این مدخل را چنین ترجمه کرده است:
«خورشید مرکز ستارگان است» (ص۲۲). بیسلیقگی
نویسنده در این است که کپرنیک در ۱۵۲۰ میلادی با
ردّ هیئت بطمیوس که زمین را مرکز عالم میپنداشت،
خورشید را جایگزین آن کرد. پس از نظر کپرنیک خورشید
مرکز عالم بود. اما باید توجه داشت که مفهوم universedir=RTL>dir=RTL> از روزگار کپرنیک تا به امروز به کلی
تغییر کرده است. در نتیجه با تعابیر و مفاهیم امروزی،
خورشید نه مرکز ستارگان است، نه مرکز universedir=RTL>dir=RTL> (عالم) و نه حتی مرکز galaxydir=RTL>dir=RTL> (کهکشان). جالب آنکه مترجم در صفحۀ ۳۰ این بار dir=LTR>universe را به درستی «عالم»
ترجمه کرده است.
□
electromagnetism dir=RTL>dir=RTL>: نیروی الکتروماگنتیک (برقاطیس، ص 239)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>خود مترجم درجاهای
دیگر اصطلاح الکترومغناطیسی را به کار برده است.
□
Jumping Geneslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (در
متن انگلیسی و در عنوان مدخل ، ص 190: به اشتباه dir=LTR>Jumpin’ Genesstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>) : جهش
ژنتیکی (ص 262-264)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>این اصطلاح را
باید ژنهای جهنده ترجمه کرد. جهش ژنتیکی یا به
اختصار «جهش» معادل فارسی Mutationdir=RTL>dir=RTL> است.
□
Quarkslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> :
کوارکز (در عنوان مدخل، ص 277-279)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>ترجمۀ درست «کوارکها»
است. . مترجم نخست slang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> جمع
را که در مدخل آمده جزئی از اسم خاص دانسته و در نتیجه آن را به
جای کوارکها، کوارکز ترجمه کرده است. چند سطر بعد جمع این نام را
«کوارکزها» ترجمه کرده است. در آخرین سطرها، آنجا که نویسنده
برای نخستین بار صیغۀ مفرد این اصطلاح
یعنی Quarklang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
به کار میبرد، مترجم نیز «کوارک» مینویسد و البته باز
نمیگردد تا اشتباهات قبلی را اصلاح کند.
□
Quasars and Pulsarsdir=RTL>dir=RTL> / کوازارها و پالزارها (ص 280-282)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>امروزه معادل فارسی
اختروش و تپاختر بسیار رایج است.
□
Dark Matterlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> :
مادۀ سیاه (ص 286-288)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>«مادۀ تاریک»
درست است. مترجم حتی اگر این اصطلاح بسیار رایج در نجوم
جدید را نشنیده بود، باید توجه میکرد سیاه معادل
مناسبی برای Darklang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
نیست.
□
The Nature of Dinosaursdir=RTL>dir=RTL>: دایناسورها (ص 289)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نویسنده ماهیت
(یا طبیعت) دایناسورها را در نظر داشته و نه خود آنها را.
خواننده از عنوانی که مترجم برای این مدخل برگزیده تصور
میکنند که انسان از ۱۹۷۶ میلادی از وجود دایناسورها
خبردار شده است! در حالی که مقصود نویسنده این است که در
این سال دانش بشر دربارۀ ماهیت دایناسورها به کلی
متحول شد.
□
Planets Exist Around Other Starsdir=RTL>dir=RTL> / ستارگان دیگر هم دارای قمر هستند (ص 292)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مقصود نویسنده
این است که: گرد ستارگان دیگری هم سیاره وجود دارد
□
Human Genomelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> /
ساختار ژنتیکی انسان (298-299)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> هنوز معادل مناسب و
رایجی برای ژنوم انتخاب نشده است اما شاید بتوان آن را
«گنجینۀ ژنتیک» ترجمه کرد. بهتر است فعلاً این مدخل را
«ژنوم انسانی» ترجمه کنیم. از این گذشته «ساختار
ژنتیکی» ترجمۀ Genetic structuredir=RTL>dir=RTL> است و مفهوم دیگری دارد. مترجم در متن این مدخل
برای Human Genomelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
معادل «ژنتیک انسانی» را نیز به کار برده که آن نیز
نادرست است
در کتاب
۱۰۰ اختراع
□
Glass Mirrorlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> :
آینه (ص 59)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>خوانندۀ فارسی
زبان وقتی در این کتاب میخواند که صنعتگران ونیزی
در ۱۲۵۹ میلادی «آینه» را اختراع کردهاند، شگفتزده میشود.
اما بعد معلوم میشود که نویسنده «آینۀ شیشهای»
را در نظر داشته است.
□
Projection Mapsstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> lang=FA>: نقشههای برجسته (ص 71-73)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>کافی است که متن
این مدخل را بخوانید تا دریابید که مقصود مؤلف نهتنها
نقشههای برجسته نیست، بلکه نقشههایی است که در آن سطوح
برجستهای مانند سطح کره با روشهایی که در گذشته به
«تسطیح» مرسوم بود و امروزه آن را تصویرگری(dir=LTR>Projection) یا کنجنگاری
مینامند روی یک سطح مستوی تصویر شدهاند (مانند
نقشههای معمولی جغرافیایی ).
□
Steam Enginelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
موتور بخار (ص ۱۰۵، ۱۰۶) یا موتور بخاری (ص ۳۲، ۳۴، ۱۰۷ و جاهای
دیگر)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>این اصطلاح در مدخل
مربوطه موتور بخار اما در اغلب مواضع دیگر موتور بخاری ترجمه شده که نادرست
است
□
Capacitorstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> lang=FA>: کاپاسیتور (ص 109)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در تمامی متون
ابتدایی مربوط به الکترونیک، و نیز در کتابچههای
راهنمای مونتاژ کیتهای الکترونیک که دانشآموزان
دبیرستانی و چه بسا راهنمایی با آن سر و کار دارند،
این اصطلاح «خازن» ترجمه شده است
□
Imaginary numbersdir=RTL>dir=RTL> : اعداد خیالی (ص 49)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>اعداد موهومی
□
Railroadlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> : خط
آهن (ص 111-113)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>این معادل را البته
نمیتوان نادرست دانست. اما مسلماً معادل «راهآهن» دقیقتر و امروزه
بسیار رایجتر است.
□
Electric Utilitiesdir=RTL>dir=RTL>: نیروگاههای برقی (ص 206-207)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نخست آنکه اصطلاح
نیروگاه برقی نادرست و درست آن نیروگاه برق است. دیگر آن
که این اصطلاح معادل Power plantlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> است
و نه Electric Utilitylang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>. و
سرانجام آنکه منظور نویسنده از این اصطلاح اخیر شرکتهایی
است که کار در زمینۀ تولید، انتقال و توزیع به
فعالیت میپردازند و مشتری آنها معمولاً عموم مردم است. در زبان
فارسی معادلی برای این اصطلاح انتخاب نشده است اما تا
چندی پیش شرکتهایی موسوم به «شرکت برق منطقهای»
این خدمات را ارائه میکردند اما اکنون هر یک از فعالیتهای
تولید، انتقال و توزیع به شرکتهایی مجزا واگذار شده است.
□
Ballpoint Penlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> :
قلم با نوک غلطان (ص 237-239)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>حتی دانشآموزان
دبستانی هم میدانند که این نوشتافزار سالهای سال است
که در ایران با نام «خودکار» مشهور است. اما مترجم این نام را فقط در
سطر آخر این مدخل (ص ۲۳۹) آورده است در صورتی که بهتر بود در همان
عنوان مدخل آن را استفاده کند.
□
Cloning lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>:
شبیهسازی غیر جنسی (ص 316)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>صفت غیر جنسی
در این جا زائد است زیرا شبیهسازی خود «تولید مثل
غیر جنسی» است.
نمونههایی
از ترجمه و اشکالات آن
در این جا نخست متن انگلیسی، سپس ترجمۀ
آقای جولایی (دارای نشان style='font-size:11.5pt'>□)، زان پس برخی توضیحات دربارۀ اشتباهات
ترجمه (دارای نشان ■)lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> و سرانجام در صورت لزوم
ترجمهای که به نظر درست میآید از پی هم آمدهاند.
از کتاب
100 اکتشاف
1. dir=LTR>By the mid-1600s, most scientists acknowledged that the
sun, not the earth, sat at thestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> center
of the spherical universe (p ۳۶)
□
در میانۀ سال 1600style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> اغلب دانشمندان به این نتیجه
رسیدند که خورشید و نه زمین، در مرکز عالم کروی قرار دارد
(ص 66)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم dir=LTR>the mid-1600sstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
«میانۀ سال 1600» ترجمه کرده و حرف sdir=RTL>dir=RTL> بعد از ۱۶۰۰ ( و در موارد دیگر واژۀ dir=LTR>mid) را به هیچ انگاشته است. در
حالی که مقصود از 1600sdir=RTL>dir=RTL>، دهۀ ۱۶۰۰ میلادی (دورۀ دهسالۀ
۱۶۰۰ تا ۱۶۰۹) است. جالب آن که بیتوجهی به این dir=LTR>s های بعد از سالهای
منتهی به صفرdir=LTR> و اضافی انگاشتن آنها
(مانند 1990sdir=RTL>dir=RTL> و 2010sdir=RTL>dir=RTL>) در میان مترجمان بسیار شایع و رایج است.
مترجم این دو کتاب نیز از این قاعده مستثنی نبوده و بارها
این اشتباه را تکرار کرده است از جمله در ترجمۀ:
In the 1780sdir=RTL>dir=RTL> (=در دهۀ ۱۷۸۰، متن انگلیسی، ۵۱) به «در ۱۷۸۰»
(ترجمۀ فارسی، ص 83 بند دوم)
in the late
1820s (در اواخر دهۀ ۱۸۲۰، متن
انگلیسی، ۶۹) به «به سال ۱۸۲۰» (ترجمۀ فارسی ۱۱۰،
این یکی فرقش حدود 7-8 سال است)
in the early
1830s (در style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>اوایلlang=AR-SA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> دهۀ ۱۸۳۰، متن
انگلیسی، ۷۰) به «اوایل1830»
Through the
mid-1850s (در میانۀ دهۀ
۱۸۵۰، متن انگلیسی ص ۸۱) به «حوالی سال 1850» (ص 127)
During the
early 1890s (متن انگلیسی، ص ۱۱۷) به
«اوایل سال 1890» (ص 170)
In the
mid-1890s (متن انگلیسی، ص 124) به
«در سال 1890» (ص180)
in the late
1950s (متن انگلیسی، ص 126) به
«در 1950» (ص 182)
mid-1930sdir=RTL>dir=RTL> (صفحۀ ۲۰۳ متن انگلیسی) به «در ۱۹۳۰»
(صفحۀ 278 ترجمه، سطر چهارم)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>اما آنچه در این
میان جالب به نظر میرسد آنکه مترجم در دو مورد همین گونه
تاریخها را درست ترجمه کرده است از جمله:
Microscopes were invented in the late
۱۵۹۰s (p ۲۲)
□
میکروسکوپ اواخر دهۀ 1590 اختراع شد ( ص46)
Through out the 1930s, no one could figure
out why the experimental ways failed with uraniumdir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> dir=LTR> (p. ۱۷۸).
□
در دهۀ ۱۹۳۰ کسی نمیتوانست بگوید که جچرا
این آزمایش با اورانیوم جواب نمیدهد (ص 248)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در دو مورد نیز
این 1800sdir=RTL>dir=RTL> را به معنی سدۀ نوزدهم گرفته است. در صورتی که
اگر مقصود مؤلف «سده» بود عبارت dir=LTR>19th centurystyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را به کار
میبرد.
□
In the late 1800sdir=RTL>dir=RTL> (ص ۱۵۵، ۱۸۳) به «اواخر سالهای قرن نوزدهم» (ص ۲۱۹)
یا در «قرن نوزدهم» (ص 253)
2. dir=LTR>In 1781 abbot Felice Fontant glimpsed the nucleus of a skin
cell. Scotsman Robert Brown named it the “nucleus” and, while studying orchids,
was the one who discovered that the nucleus was an essential part of living
cells. In 1891 Wilhelm Waldeyer discovered nerve cells.
By 1895 several researchers had actually
watched cells divide through their microscopes and saw that a number of tiny
structures (which they called organelles) existed inside each cell
One of these researchers was Carl
Benda, born in 1857 in southern Germany. Even as a youth, Benda had been
fascinated by the microscopic world and was one of the first to calldir=RTL>dir=RTL> himself a microbiologist and to make a career out of
studying the microscopic world.
Benda had been swept up in the excitement of the effort to peer inside a living
cell. (p. ۱۰۳-۱۰۴)
□
در ۱۷۸۱ فلیسه فونتان توانست هستۀ سلول را پیدا کند.
در ۱۸۹۱ ویلهلم والدیر سلولهای عجیبی را
کشف کرد.
□
کارل بندا در ۱۸۵۷ در جنوب آلمان متولد شد. او در جوانی مجذوب دنیای
میکروسکوپ شده بود و یکی از نخستین کسانی بود
که خود را میکروبیولوژیست نامید. بندا تلاش میکرد
تا اجزاء درون سلول را ببیند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>اگر دقت کنید متوجه
میشوید که مترجم بیش از نیمی از بند نخست و
همۀ بند دوم و عباراتی از بند سوم را در ترجمه انداخته است. این
افتادگیها را نیز نمیتوان به اشتباه تایپیست و
دیگر دستاندرکاران مراحل مختلف چاپ نسبت داد. زیرا اگر مثلاً مترجم
بند دوم را هم ترجم کرده بود، بند دوم فعلی ترجمه همچون بند سوم متن
انگلیسی باید با عبارت «یکی از این
پژوهشگران» آغاز میشد. اما همان گونه که میبینید، مترجم
برای آن که از ترجمۀ بند سوم معلوم نشود که در این میانه
بندی به آب داده شده، این عبارت را نیز از ترجمۀ بند سوم
انداخته است. در ترجمۀ باقیماندۀ متن نیز به ازای
کلمۀ nervestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>، واژۀ
«عجیبی» آمده است که معادل عجیبی برای آن به شمار
میآید. به گمان من مترجم با خطی بد «عصبی» نوشته و
تایپیست از همه جا بیخبر این کلمه را
«عجیبی» خوانده و تایپ کرده است. واقعاً که این
تایپیستها گاهی اوقات به طرز «عجیبی» آدم را
«عصبی» میکنند.
نمونۀ دیگری از اشتباهاتی از این دست که
این بار خواننده را نه تنها «عصبی»، که شگفتزده و هراسان میکند
در صفحۀ ۱۸۰ ترجمۀ فارسی رخ داده است:
□
... مشکل آن بود که رنگ کردن بافتها باعث مرگ سلولها میشد و
ارلیش در صدد برآمد انگیزهای پیدا کند که سلولها
را نکشد. تحقیقات او نشان داد که بعضی ترکیبات
شیمیایی، بعضی از انواع بافتها را میکشد و
او در صدد برآمد این روند را به اختیار خود بگیرد.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>کاراگاهان پلیس
جنایی هنگامی که با قتلی مواجه میشوند، نخست
انگیزههای احتمالی جنایت را بررسی میکنند.
اما گویا ما در این جا با دانشمند دیوانهای روبرو
هستیم که نه تنها برای کشتن به انگیزه نیاز ندارد، بلکه
برای نکشتن نیازمند انگیزه است. اما نگران نباشید! آنچه
این دانشمند نیاز داشته، «رنگینه» است و نه انگیزه.
3. dir=LTR>During an experiment in 1898, Benda was able to make out
hundreds of tiny bodies in the cytoplasm through the membrane of a cell. dir=RTL>dir=RTL>...
Neither he nor other scientists at the time gave mitochondria any
significance other than that they existed and were part of the internal
structure of a cell.
By 1910 scientists were better able to
glimpse through cell walls and watch living cells function. Many scientists
suspected that mitochondria provided energy to the cell. By 1920,
scientists had determined that mitochondria were the power plants that supplied
over 90 percent of all cell energy needs. (p. 104)
In 1963 it was discovered that
mitochondria had their own DNA (called mDNA). Thisdir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> was
a shattering discovery and made mitochondria one of the most important parts of
a living cell. It meant that we are really cooperating
colonies of microscopic bugs. In somestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> far-distant
past, tiny mitochondria organisms made a deal with bigger cells. They traded
energy for protection. The mitochondria moved inside, but kept their separate
DNA. That made these tiny substructures unique
among all elements of a living body and an importantdir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> subject
for ongoing research.
□
بندا توانست صدها ذرۀ کوچک را در سیتوپلاسم تشخیص دهد
و ... نه او و نه دانشمند دیگری توانستند حدس بزنند که این
ذرات وظیفۀ بخصوصی بر عهده دارند. حوالی ۱۹۱۰ که
میکروسکوپها اصلاح شده بودند بعضی از دانشمندان حدس میزدند
که میتوکوندریها مولدهای نیرو هستند. در سال ۱۹۲۰
دانشمندان ثابت کردند که میتوکوندریها ۹۰ درصد انرژی لازم
برای سلول را فراهم میآورند.
□
در ۱۹۶۳ معلوم شد میتوکوندریها دارای (د. ان. آ) خاص
خود هستند. معنای این حرف این بود که ما مجموعهای
هستیم از ذرات میکروسکوپی و بدن انسان در همکاری اجزا
با یکدیگر معنا پیدا میکند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مطابق معمول مترجم هنگام
ترجمۀ این سه بند چند عبارت را انداخته و ظاهراً بیشتر بند سوم
را نیز «گزافه» دانسته و خوانندۀ فارسی زبان را از خواندن آنها
نجات داده است. عبارت «نه او و نه...» حتی اگر «توانستند» را «نتوانستند»
بخوانیم، بازهم ترجمۀ روشنی از متن نیست. مترجم با
انداختن برخی قیدهای کلیدی معنای متن را به
کلی دیگرگون کرده است. از جملۀ آنهاست افتادن قید زمان
«آن هنگام» (at the timelang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>). در
ادامه همچنان که میبینیم، نویسنده فراموش کرده است به
«اصلاح میکروسکوپها» اشاره کند! اما خوشبختانه مترجم، با دقت نظر خود
این کوتاهی نویسنده را جبران کرده است. البته اگر مترجم به
جای حک و اصلاح جملات نویسنده، میخواست همانها را به
فارسی برگرداند بهتر بود که چنین مینوشت:
نه او نه هیچ یک از دیگر دانشمندان آن هنگام،
نتوانستند ویژگی مهمی به میتوکوندریها نسبت دهند
جز آن که «وجود دارند» و بخشی از ساختار درونی سلول هستند. در حدود
۱۹۱۰ میلادی دانشمندان بهتر میتوانستند از میان
دیوارۀ سلول، کارکرد سلولهای زنده را ببینند.
از این گذشته مؤلف گفته است که انسان مجموعهای از
کولونیهای (مجموعههای متمایز) همکار متشکل از ذرات
میکروسکوپی style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>استstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>. اما مترجم که نیک میدانسته
وی اشتباه میکند، در ترجمۀ فارسی چیزی
دیگر آورده است.
این نکته نیز جالب توجه است که مترجم «By
1910» را «حوالی ۱۹۱۰» ترجمه
میکند اما «By 1920lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>» را
«در سال 1920»
4. dir=LTR>What could be more basic to understanding planet Earth than to
know what lies between the surface and Earth’s center, or between the
surface and outer space? Yet the twentieth century dawned with science
having virtually no concept of what the atmosphere was like more than two miles
above the earth’s surface.
Teisserenc de Bort was the first to expand
science’s knowledge into the upper reaches of Earth’s atmosphere. His discovery
provided the first accurate image of our atmosphere and formed the basis for
our understanding of meteorological phenomena (storms, winds, clouds, etc.).
Teisserenc de Bort was also the first to take scientific instruments into the
upper atmosphere.
□
چه چیز در شناخت سیارۀ زمین مهمتر از شناخت لایههای
سطحی تا مرکز زمین یا میان سطح آن و فضای خارج
است؟ به هر حال دانش قرن بیستم هیچ مفهوم دقیقی از
اتمسفر نداشت جز آن که حدود ۳ کیلومتر ارتفاع دارد و دور زمین را فرا
گرفته است.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نخست باید گفت که مترجم
مطابق معمول بند دوم را (که اتفاقاً خلاصۀ تلاشهای «تسران دُبور» در
آن آمده) شایسته ترجمه ندانسته است. ترجمۀ بخش دوم بند نخست نیز
سخت گمراه کننده است. مترجم در حالی از نبود مفهوم دقیقی از
اتمسفر در «دانش قرن بیستم» سخن میگوید که نویسنده بر آن
است که دانش ما در بارۀ چیستی اتمسفر در آغاز قرن بیستم
(و نه در سراس آن) ناچیز بود و اتفاقاً در همان نخستین سالها
یعنی در ۱۹۰۲ میلادی پژوهشهای تسران دُبور به بار
نشست و دانش بشر در این باره افزایشی چشمگیر یافت.
5. dir=LTR>Certainly, manned balloon flights (both hot air
and gas filled) had carried instruments into the atmosphere. But these
flights never ventured above four or five kilometers in altitude. There wasn’t
enough oxygen up there for people to breathe.
In 1895 Teisserenc de Bort quit his job to
devote full time to developing unmanned,dir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> high-altitude
gas balloons at his Versailles villa (outside of Paris). Over the
next five years, Teisserenc de Bort designed
an instrument package in a wicker basket that his balloons would carry aloft.
Basic thermometers and barometers were connected to recording devices so that
he would have written records of upper atmospheric conditions once the balloon
returned to Earth.
□
بالونهای هواشناسی معمولاً وسایلی را به اتمسفر
حمل میکردند، اما نمیتوانستند به ارتفاع چهار یا پنج
کیلومتری برسند، زیرا اکسیژن کافی برای تنفس
وجود نداشت.
□
در ۱۸۹۵ دو بورت از سمت خود استعفا داد تا به کار ساخت بالنهایی
بپردازد که احتیاج به سرنشین نداشت و میتوانست
وسایل تحقیقاتی را به ارتفاع بالا ببرد. او توانست
وسایلی چون هواسنج، رطوبتسنج و دماسنج را به سبد بالن متصل کند تا
وضعیت هوا در ارتفاع بالا مطالعه و آمار را به زمین برگردانند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم افزون بر بیتوجهی
به ترجمۀ عبارت داخل پرانتز، manned balloon flightsdir=RTL>dir=RTL> را به معنی «[پرواز] بالونهای هواشناسی» گرفته
است، در حالی که من تا کنون میپنداشتم مقصود «پرواز بالونهای
سرنشیندار» است. اما اگر واقعاً مترجم این عبارت را درست ترجمه کرده
است، باید پرسید که کدام یک از وسایل «بالونهای
هواشناسی» اهل «تنفس» بودهاند که کمبود «اکسیژن» مورد نیاز
آنها، بالونها را از رسیدن به مدارج بالا باز میداشته است. در واقع
حذف واژۀ کلیدی «سرنشیندار» از ترجمه موجب شده است که
خواننده تصور کند که مشکل بالونها برای رسیدن به ارتفاعات بالا،
تکنیکی بوده است.
مترجم هر یک از دو صفت «بدون سرنشین» و «بلندپرواز» را در
قالب جملهای به فارسی برگردانده و ظاهراً چون ترکیب وصفی
gas balloonstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> برایش
ناآشنا بوده از ترجمۀ آن نیز سرباز زده است. جهت مزید اطلاع
باید عرض کنم که بالونها دو دستهاند: بالونهای هوای گرم و
بالونهای گازی که در آن به جای هوای گرم از
گازهایی مانند هلیم (و در گذشته هیدروژن) استفاده شده
است. بند دوم بهتر بود چنین ترجمه شود:
در ۱۸۹۵ تسران دُبور از شغل خود کناره گرفت تا تمام وقت خود را در
ویلای خود در ورسای (حومۀ پاریس) صرف طراحی
بالونهای گازی بلند پرواز بدون سرنشین کند. او
طی پنج سال بعدی، یک «مجموعۀ بههم پیوسته» از
ابزارها در سبدی چوبی طراحی کرد تا بالونهای او آن را
بالا ببرند. دماسنجها و فشارسنجها به ابزارهای ضبط کننده متصل بودند به
نحوی که با بازگشت بالون به زمین او اطلاعاتی ثبت شده از
شرایط بالای جو در دست داشت.
۶. dir=LTR>By ۱۹۰۴ Einstein was attempting to extend the existing physics
of the day by focusing on the relationships between light, space, and time.
…(p. ۱۱۱)
□
در ۱۹۰۴ او تلاش کرد تا با تمرکز به مسألۀ نور، فضا و زمان رابطهای
میان آنها برقرار کند و مفاهیم جدید به دست آورد. ... (ص 165)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>ترجمۀ زیر به
نظر بهتر میرسد:
در حدود ۱۹۰۴ او برآن شد تا با تمرکز بر رابطۀ میان نور، فضا
و زمان، [دانش] فیزیک آن روزگار را گسترش دهد.
7. dir=LTR>Albert Einstein is one of only three or four scientists
in history who have changed the fundamental ways in which humans view
the universe....
Raised in Munich, Germany, Albert
Einstein showed no early signs of genius. … Albert’s father encouraged
him to apply to the Polytechnic Institute in Zurich, Switzer land, and learn
a trade to help support the family (p. ۱۱۴).
□
آلبرت اینشتین یکی از دانشمندان تاریخ است
که دیدگاه بشر را به عالم تغییر داد....
□
آلبرت اینشتین در شهر مونیخ، آلمان به دنیا
آمد و در اوایل زندگی هیچ علایمی از
نبوغ را آشکار نکرد. ... پدر آلبرت او را تشویق کرد وارد مؤسسۀ
پلیتکنیک زوریخ شود و اصول تجارت را بیاموزد تا بتواند
به خانواده کمک کند (ص 167)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>چنان که میبینیم
earlystyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> به «نشانههای
نبوغ» باز میگردد و نه «دورۀ زندگی». نویسنده از dir=LTR>trade، هر نوع پیشه یا حرفه (در
این مورد به خصوص هر پیشۀ فنی) را در نظر داشته است. اگر
وی بازرگانی را در نظر داشت کاربرد «adir=RTL>dir=RTL>» پیش از آن معنی نداشت. در نتیجه متن بهتر بود
چنین ترجمه شود:
آلبرت آینشتاین یکی از سه یا چهار دانشمند
تاریخ بود که اساس نگرش بشر به جهان هستی را تغییر داد.
در دوران رشد در مونیخ آلمان، آلبرت آینشتان کمترین
نشانهای از نبوغ را بروز نداد. پدر آلبرت او را تشویق کرد که در
مؤسسۀ پلیتکنیک زوریخِ سوئیس نامنویسی
کند تا پیشهای بیاموزد و به ادارۀ خانواده
کمک کند.
۸. dir=LTR>In ۱۹۴۷ American chemist Willard Libby realized that the
recently discovered carbon isotope, carbon-۱۴, could be used to date plant and
animal remains in the same way that uranium was used to date rocks. Libby’s
carbon-۱۴ dating accurately dated plant tissue back to ۴۵,۰۰۰ years and has
been used to date paper samples as well as plant tissue (p. ۱۲۰).
□
در ۱۹۴۷ شیمیدان آمریکایی ویلارد
لیبی تشخیص داد که از ایزوتوپهای کربن-۱۴
برای تعیین سن گیاهان و سنگوارۀ جانوران هم
میتوان استفاده کرد. روش تعیین سن به شیوۀ کربن-۱۴
عمر بعضی از بافتهای سنگواره شدۀ گیاهان را به 45000 سال
قبل بازگرداند(ص 175)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنان که میبینیم
مترجم باز هم نتوانسته در برابر اشتیاق فراوان خود در حذف مطالب کتاب مقاومت
کند و جملهای را که ترجمۀ آن به هیچ روی دشوار نبود حذف
کرده است. عبارت «ایزوتوپهای کربن-۱۴» نادرست است زیرا کربن ۱۴
یکی از ۱۶ ایزوتوپ شناخته شدۀ کربن است نه این که
خود آن چند ایزوتوپ داشته باشد (مترجم اگر به مدخل ایزوتوپ همین
کتاب مراجعه میکرد شاید از این اشتباه برحذر میشد).
این ایزوتوپ از آنجا که تنها رادیوایزوتوپ
طبیعی کربن است و نیمۀ عمری دراز (۵۷۰۰ سال)
نیز دارد برای تعیین سن بافتهای دارای
ترکیبات کربن، از جمله بافت موجودات زنده (در واقع: سابقاً زنده) به کار
میرود. کاربرد واژۀ «هم» در عبارت «برای تعیین سن
گیاهان و سنگوارۀ جانوران هم میتوان استفاده کرد»
نیز خواننده را سخت به اشتباه میاندازد. چندان که وی میپندارد
این روش در اصل برای تعیین عمر چیزی
دیگر (مثلاً صخرهها) به کار میرود اما در این مورد «هم»
کاربرد دارد. در صورتی که کاربرد اصلی این روش چنان که اشاره
شد، تعیین عمر بافتهای دارای ترکیبات کربن است.
پس ترجمۀ این بند باید چنین باشد:
در ۱۹۴۷ میلادی، شیمیدان
آمریکایی، ویلارد لیبی، دریافت که
ایزوتوپ تازه کشف شدۀ کربن، کربن-۱۴، ـ به همان روشی که
اورانیوم برای تعیین سن صخرهها به کار میرفت،
میتواند برای تعیین سن بقایای گیاهان
و حیوانات به کار رود. روش تاریخگذاری کربن-۱۴
لیبی سن بافتهای گیاهی حداکثر ۴۵۰۰۰ ساله را بهدقت
مشخص میکند (برای بافتهای کهنتر روش مناسب و دقیقی
نیست) و برای تعیین سن نمونههای کاغذ نیز
همچون برای بافتهای گیاهی به کار میرود.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در ادامۀ همین
مطلب دقت روش تاریخگذاری اروانیوم-سرب ۹۹۸ درصد آمده است که
مسلماً باید ناشی از خطا در تایپ ۸/۹۹ باشد اما این عدد
در متن انگلیسی 9/99 آمده است!
dir=LTR>9. …
Morgan created “The Fly Room” to prove his ideas.
Morgan’s Fly Room
laboratory was a small, messy room with the over powering reek of rotting
bananas.
… Second, they lived their
entire lives on nothing but mashed banana. … Morgan could study almost
30 generations a year dir=LTR>( p. ۱۲۱).
□
او در آزمایشگاه خود اتاق کوچکی را پر کرد از موزهای
فاسد.
□
... دوم آنکه تمام عمرشان را بر روی میوههای
پوسیده زندگی میکردند. مورگان میتوانست سالانه ۳۰ نسل
از این مگسها را پرورش دهد. (ص 177)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در این جا باز هم
یک جمله حذف شده است. ترجمه میتوانست چنین باشد:
... مورگان «اتاق پروازی» ساخت تا نظر خود را ثابت کند.
آزمایشگاه «اتاق پرواز» مورگان اطاقی کوچک، کثیف و
آکنده از بوی تند ناخوشایند موزهای گندیده بود.
... دوم آنکه آنها (مگسهای میوه) سراسر زندگی خود را
تنها روی یک موز له شده میگذراندند. .... مورگان میتوانست
سالی سی نسل [از آنها] را بررسی کند.
10. dir=LTR>Additional mutations occurred frequently over the next
two years. By studying these mutations and their effect on many generations of
descendents, Morgan and his assistants realized that many of the
inherited genes were always grouped together. (They called it “linked.”).
By 1912 the team
was able to establish that fruit fly genes were linked into four groups.
Knowing that fruit flies had four chromosomes, Morgan suspected that genes must
be strung along, and carried by, chromosomes. After 18 months of additional
research, Morgan was able to prove this new theory. Chromosomes carried genes,
and genes were strung in fixed-order lines (like beads) along chromosomes
□
جهشهای اضافیstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> در طول دو سال بعد هم اتفاق افتاد.
مورگان با مطالعۀ این جهشها و اثر آن بر نسلهای
بعدی متوجه شد بسیاری از ژنهای موروثی در کنار هم
جمع شدهاند.
□
در ۱۹۱۲ مورگان و دستیارش توانستند ژنهای مگس
میوه را به چهار دسته تقسیم کنند. مورگان که میدانست مگس
میوه چهار کروموزوم دارد و گمان میکرد این ژنها میباید
به روی کروموزومها چسبیده و حمل شوند. بعد از ۱۸ ماه تحقیقات
اضافی او توانست نظریۀ خود را اثبات کند. کروموزومها ژنها را
در ردیفهای منظم بر روی خود حمل میکردند و ژنها مثل
دانههای تسبیح روی کروموزومها به ردیف قرار میگیرند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در بیشتر (و چه بسا
همۀ) فرهنگهای انگلیسی به فارسی، واژۀ
«اضافی» نخستین معادل واژۀ Additionaldir=RTL>dir=RTL> به شمار آمده است، اما از مترجم باسابقهای چون آقای
جولایی انتظار میرفت که در این جا سلیقۀ
بیشتری به خرج دهد و این جمله را چنین ترجمه کند:
در دو سال بعد بارها جهشهای بیشتری رخ داد.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنین ترجمۀ
جملۀ پایانی این بند (داخل پرانتز) که به نظر مترجم
شایستگی ترجمه را نداشته است، میتوانست چنین باشد:
ٰآنها (مورگان و دستیارانش) آن (گروههای به همپیوستۀ
ژنها) را «زنجیره» نامیدند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>از این گذشته به نظر
میرسد که مترجم بر خلاف نویسنده نقش دستیاران مورگان را در
این پژوهشها ناچیز میشمرده و به همین علت از اشاره به
آنها در بند نخست خودداری کرده است. در ترجمۀ آغاز بند دوم نیز
مترجم دریافته که در تیم پژوهشی مورگان فقط دو نفر حضور داشتهاند
در نتیجه به جای واژۀ teamdir=RTL>dir=RTL> در ترجمه آورده است: «مورگان و دستیارش (و نه
دستیارانش)». در نهایت ترجمۀ بند دوم چنین نیز
میتوانست باشد:
در ۱۹۱۲ گروه توانست ثابت کند که ژنهای مگس میوه در چهار
گروه به هم زنجیر شدهاند. با دانستن این که مگسهای میوه
چهار کروموزوم دارند، مورگان دریافت که ژنها به صورت ردیفی
روی کروموزومها منتقل شوند و ژنها باید در یک خط با
ترتیب ثابت (مانند دانههای تسبیح) روی کروموزومها
ردیف شوند.
۱۱. dir=LTR>Paul Ehrlich conducted the first modern chemical
investigation of antibiotics and discovered the first antibiotic chemical
compounds. His work opened a new era for medical and pharmacological research
and founded the field of chemotherapy. Antibiotics (penicillin, discovered
in ۱۹۲۸, is the most famous) have saved many millions of lives and trace
their modern origin to Paul Ehrlich’s work (p ۱۲۳).
□
پاول ارلیش، نخستین تحقیقات جدید
شیمیایی روی آنتیبیوتیکها را آغاز
کرد. کارهای او، زمینه را برای تحقیقات
دارویی گسترش داد. آنتیبیوتیکها (که در ۱۹۲۸
کشف شدند از جملۀ معروفترین این داروها هستند) جان
میلیونها نفر را نجات دادند و کشف انواع آنها به تلاش پاول
ارلیش بازمیگرددdir=LTR> (ص179)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم گویا همچنان
که پیشتر نیز نمونههایی از آن را یاد
کردیم، چندان به کار گروهی در پژوهشهای علمی باور ندارد.
به همین سبب فعل conductedlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
به جای «رهبری کرد» (قاعدتاً «گروه خود را»)، «آغاز کرد» (احتمالاً
یکتنه!) ترجمه کرده است. ضمن این که «آغاز کردن» یک پژوهش نه
این که مهم نباشد، اما مسلماً به اندازۀ «به انجام رساندن» یک
پژوهش مهم نیست. در واقع در تاریخ علم عموماً پژوهشهایی
که به نتیجه میرسند، ثبت شده است و نه آنها که «فقط آغاز شدهاند».
در ادامه، افتادن واژۀ پنیلسیلین از ترجمه و
یکی دو اشتباه دیگر، نهتنها مفهوم جمله را به کلی دگرگون
ساخته، بلکه موجب پدید آمدن تناقض نیز شده است. نخست آنکه در عبارت
«آنتیبیوتیکها ... از جمله معروفترین این داروها
هستند»، ضمیر اشارۀ «این» نیز به آنتیبیوتیکها
بازمیگردد و در نتیجه مفهوم عبارت این است که «آنتیبیوتیکها
از جمله معروفترین آنتیبیوتیکها هستند».
دیگر آنکه در این مدخل، نویسنده از کشف آنتیبیوتیکها
توسط پاول ارلیش در ۱۹۱۰ میلادی سخن گفته است در حالی که
در ترجمۀ فارسی، در عبارت داخل پرانتز بر کشف آنتیبیوتیکها
در ۱۹۲۸ تأکید میشود. که این نیز خواننده را سخت سرگردان
میسازد. شاید ترجمهای این چنین، مناسبتر
مینمود:
پاول ارلیش نخستین پژوهش شیمیایی
مدرن دربارۀ آنتیبیوتیکها را رهبری کرد و
نخستین ترکیب شیمیایی آنتیبیوتیک
را نیز کشف کرد. کار او عصر جدیدی را در پژوهشهای
پزشکی و داروشناختی آغاز کرد و حوزۀ شیمیدرمانی
را بنیان نهاد. آنتیبیوتیکها (پنیسیلین
که مشهورترین آنهاست در ۱۹۲۸ کشف شد) چندین میلیون
زندگی را نجات دادند ...
۱۲. dir=LTR>… Ehrlich began testing different chemicals using an arsenic
base for his compounds. Arsenic had been effective in destroying a number
of other microorganisms. (p. ۱۲۴)
□
... ارلیش مواد شیمیایی گوناگن را که
ارسنیک از جملۀ آنها بود به کار گرفت. ارسنیک
کارایی خود را در نابود کردن میکروارگانیسمها ثابت کرده
بود (ص 180).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مقصود نویسنده آن است
که ارلیش ترکیبات مختلف دارای ارسنیک و نه «ترکیبات
مختلف و از جمله ارسینک» را آزمود. در جملۀ بعدی با افتادن dir=LTR>number of otherstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (شماری
از دیگر) از ترجمه، خواننده چنین میپندارد که [ترکیبات]
ارسنیک کارایی خود را در نابود کردن همۀ
میکروارگانیسمها ثابت کرده بودند. اما اگر چنین بود
ارلیش هرگز بر آن نمیشد که برای یافتن
ترکیبی که به عنوان دارو در بدن به کار رود چنین
ترکیباتی را بیازماید.
13. dir=LTR>Superconductivity is the flow of electrical current without any
resistance to that flow. Even the best conductors have some resistance to
electrical current. But super conductors do not. Un fortunately,
superconductors only exist in the extreme cold of near absolute zero.
Even though the practical application of this discovery has not yet been realized,
superconductivity holds the promise of super-efficient electrical and magnetic
motors, of electrical current flowing thousands of miles with no loss of power,
and of meeting the dream of cheap and efficient electricity for everyone.
Superconductivity will likely spawn whole new industries and ways of
generating, processing, and moving electrical energy. But that potential still
lies in the future (p128).
At the age of 25, Onnes focused his
university research on the proper ties of materials atdir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> temperatures
approaching the coldest possible temperature (-۴۵۶°F or -۲۶۹°C). The
existence of that temperature, the temperature at which all heat energy is gone
and all motion —even in side an atom—ceases, was
discovered by Lord Kelvin, and is called ۰° Kelvin (۰°K) or absolute zero( p.
۱۲۹)
□
ابررسانهها (یعنی فوقهادیها) یعنی
جریان الکتریکی سیال بوده و هیچ گونه مقاومتی
در برابر آن وجود نداشته باشد. حتی بهترین هادیها مقاومت
اندکی در برابر جریان الکتریکی دارند. اما ابررسانهها
(فوق هادیها) اصلاً مقاومتی نشان نمیدهند. متأسفانه ابررسانهها
فقط در سرمای شدید، نزدیک به صفر، وجود دارند
(ص۱۸۵).
□
او در سن ۲۵ سالگی تحقیق بر روی خواص ماده را در
دمای حداقل (۲۶۹- درجۀ سانتیگراد یا ۴۵۶- درجۀ
فارنهایت) آغاز کرد. وجود چنین حرارتی را که در آن تمام
انرژی گرمایی از میان رفته و حرکت درون اتم متوقف
میشود، لرد کلوین به اثبات رسانده و آن را صفر کلیون یا سفر
مطلق نامیده بود (ص 186)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم سطر نخست را با نام
البته نادرست مواد دارای این خاصیت (و نیز نام درست اما
قدیمی این گونه مواد) شروع کرده اما در تعریف
کوشیده است خود خاصیت را تعریف کند. در ادامه به جای
رسانا (یا به قول خود مترجم: رسانه) اصطلاح قدیمی «هادی»
به کار رفته است. اما نکتۀ جالب توجه آن است که وی dir=LTR>near absolute zerostyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
«نزدیک به صفر» ترجمه کرده و مطابق معمول صفت (در اینجا: dir=LTR>absolute) را به هیچ انگاشته است.
اگر کسی در حد سالهای اول و دوم دبیرستان فیزیک
خوانده باشد، میداند که میان «صفر معمولی» با «صفر مطلق» تفاوت
از زمین تا آسمان (یعنی ۱۵/۲۷۳ درجۀ سلسیوس) است.
در واقع اگر خاصیت ابررسانایی در دمای نزدیک به صفر
(حال صفر درجۀ سلسیوس یا صفر درجۀ فارنهایت که
میشود حدوداً ۱۸- درجۀ سلسیوس) دستیافتنی بود که
دیگر غمی نداشتیم! جالب آنکه مترجم از ترکیب وصفی
«سرمای شدید» نیز درنیافته که این صفر نباید
همان صفر معمولی باشد. موضوع وقتی جالبتر میشود که خود مترجم
در صفحۀ بعد به تفصیل به «صفر مطلق» یا صفر کلوین و تفاوت
بسیار آن صفر درجۀ سلسیوس میپردازد (هر چند که خود
نویسنده نیز در این موضع اشتباه کرده است).
14. dir=LTR>… Enrico Fermi found that atoms always emitted energy in the
same few amounts (or bursts) of energy. He called these bursts discrete quanta
(quantities) of energy dir=LTR>(p ۱۳۲).
□
style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>...
انریکو فری کشف کرده بود که اتمها همیشه یک
مقدار ناچیز ولی معین، انرژی را منتشر (منفجر)
میکنند. او این انفجار انرژی را کوانتای
انرژی نامید (ص 189).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>گذشته از اشتباه
تایپی فری به جای فرمی، اشاره به واژههای
«منفجر» و «انفجار» گویا از ترجمۀ نادرست واژۀ dir=LTR>bursts ناشی شده است. مترجم dir=LTR>few را به ناچیز بودن خود مقدار
ترجمه کرده است در حالی که مقصود نویسنده این نبوده است که
این مقادیر معین از حیث اندازه ناچیزند بلکه شمار
آنها اندک است. ترجمۀ درست چنین است:
انریکو فرمی دریافت که اتمها همواره انرژی را
در مقادیر (یا قطعات) مشخص انگشتشماری بیرون میدهند.
او این قطعات انرژی را «بستۀ انرژی» یا کوانتا
نامید.
15. dir=LTR>Fun Facts: … Everystyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> ancient
rock, fossil, human remain, or plant ever dated was dated using isotopes of
various elements. Natural radioactivity is created by isotopes.
□
حقایق سرگرم کننده: ... عمر هر صخرۀ قدیمی،
سنگواره، باقیماندههای انسانی یا گیاهی، با
تعیین عمر ایزوتوپهای آنها مشخص میشود. رادیواکتیوآیی
با ایزوتوپها به وجود میآید.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مطابق معمول مرجع
ضمیر در ترجمه نادرست است. از ترجمه چنین برمیآید که خود
فسیلها و بقایای گیاهان و ... ایزوتوپ دارند. در
حالی که نویسنده بر آن است که عمر این بقایا را با
ایزوتوپهای عناصر مختلف مشخص میکنند. در ادامه با حذف صفت
«طبیعی» معنای جمله دوم نیز دگرگون شده است.
۱۶. dir=LTR>What Is It? The earth is made up of layers, each of a different density,
temperature, and composition (p ۱۳۶).
□
این کشف چه میگوید؟ زمین از لایههای
مختلف تشکیل شده که هر کدام ضخامت متفاوتی دارد (ص 194).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنان که میبینیم
مترجم حتی هنگام ترجمۀ جملات آغازین هر مدخل که داخل کادر
خاکستری رنگ قرار گرفتهاند از شیوۀ مرضیۀ خود که
همانا «حذف گزافهگوییهای نویسنده» است، دست
نکشیده. اما در این مورد بخصوص همچنان که میبینیم
تنها خصوصیتی که نویسنده برای لایههای مختلف
زمین ذکر نکرده، همان «ضخامت» مورد توجه مترجم است. ترجمه باید
چنین باشد:
... زمین از لایههایی تشکیل شده است که
هر یک چگالی، دما و ترکیب متفاوتی دارد
17. dir=LTR>While on tour in 1910, Wegener noticed the remarkable fit of the
coast lines of South America and Africa. He was not the first scientist to
notice this fit, but one of the first to think that it was important.
In 1911, new ocean maps showed the
Atlantic Ocean continental shelves. (Continental shelves are shallow, under
water shelves extending out from continents.) Wegener noticed an even better
fit between the continental shelves of South America and Africa. They “fit like
pieces of a jigsaw puzzle.”
Wegener knew that this perfect fit
couldn’t be just a coincidence and suspected that those two continents were
once connected … (p 138).
□
در سال ۱۹۱۰ هنگام بازدید از سواحل آمریکا و آفریقا
متوجه شد که کنارههای دو قاره مانند قطعات یک جورچین درست به
هم جفت و جور میشودند.
□
او حدس زد که این جفت و جور شدن اتفاقی نیست و احتمال
دارد دو قاره، روزگاری به هم چسبیده بودند (196-197)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم حتی برای
رضای خدا، کلمۀ «جنوبی» را نیز ترجمه نکرده تا خواننده
دریابد که آفریقا با آمریکای جنوبی «جفت و جور» است
و نه با سراسر این قاره. در واقع وی فقط چند کلمه از بند نخست و چند
کلمه از بند آخر را ترجمه کرده و بقیه را از قید و بند ترجمه به
فارسی رهایی داده است. در نتیجه متن فارسی
بسیار جالب توجه شده است. تصور کنید یک نفر در حال قدم زدن در
«ساحل آفریقا»، یاد قدمزدنهایش در ساحل آمریکا میافتد
و متوجه میشود که این دو ساحل با هم جفت و جور هستند! در ترجمۀ
بند سوم نیز knewlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> به
«حدس زد» و suspectedlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> به
«احتمال دارد» ترجمه شده است. در حالی که فرق میان دانستن و حدسزدن
از زمین تا آسمان است. بند سوم باید چنین ترجمه میشد:
وگنر میدانست که این تناسب کامل نمیتواند فقط
یک اتفاق باشد و حدس زد که ...
۱۸. dir=LTR>In ۱۹۲۵ Born completed work on “Zur Quantenmechanik,” or “On
Quantum Mechanics”.
□
در ۱۹۲۵ او تحقیق بر روی «Zur
Quantenmechanik» یا «مکانیک کوانتم» را
کامل کرد.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> dir=LTR>Zur Quantenmechanikstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> عنوان متن
اصلی کتاب مشهور ماکس بورن است که با عنوان On Quantum
Mechanics به انگلیسی ترجمه شد. پس
جمله بهتر است چنین ترجمه شود:
در سال ۱۹۲۵ بورن نگارش کتاب دربارۀ مکانیک کوانتوم
را به پایان رساند.
۱۹. dir=LTR>Then Hubble lo cated several Cepheid stars in Andromeda.
□
بعد هابل چند ستارۀ Cephidedir=RTL>dir=RTL> را در آندرومدا پیدا کرد.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم باید dir=LTR>Cepheid را به «قیفاووسی» ترجمه
میکرد اما آن را به همان خط لاتین و البته با املایی
نادرست رها کرده است. نویسنده در اینجا به Cepheid
[variable] stars یعنی «ستارگان
متغیر قیفاووسی» نظر داشته استtitle="">class=MsoEndnoteReference>[۵].
شاید اشتباه در خوانش یا نوشتن این اصطلاح موجب شده که مترجم
نتواند آن را در فرهنگهای نجومی دو زبانه بیابد.
از کتاب
100 اختراع
20. dir=LTR>By 250 B .C ., Roman engineers had developed a road-building
manual that would not be equaled for another 2,000 years.
… The work was brutal. But the resulting
roads were magnificent and were not duplicated for another ۲,۰۰۰ years.
□
حوالی ۲۵۰ قبل از میلاد آنها آغاز به ساختن جادههایی
کردند که تا ۲۰۰۰ سال بعد هم همتایی نداشت
□
style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>... کار آنها
سخت و شرایط زندگیاشان طاقتفرسا بود اما این جادهها 2000 ساال
عمر کردند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نویسنده دربارۀ
تنظیم«دستورالعمل راهسازی» سخن گفته است و نه «ساختن خود راه». جالب
آنکه این ترجمه با جملهای که چند سطر بعد آمده است تناسب
بیشتری دارد. این دو جمله باید چنین ترجمه میشدک
در حدود ۲۵۰ پیش از میلاد، مهندسان رومی دستورالعملی
برای راهسازی تنظیم کردند که تا ۲۰۰۰ سال بعد
همتایی نیافت.
... کار بسیار دشوار بود. اما حاصل کار جادههایی
عالی بود که تا 2000 سال مانند آن ساخته نشد.
21. dir=LTR>It wasn’t until 1824 that an entire town’s roads were
systematically paved. Thomas Telford undertook that effort for a
wealthy suburb of London. Beginning in 1905, the popularity of motorcars
created a demand for smoother road surfaces. Macadam and tarmac
emerged as the best surfaces for “black top” roads. Blacktop spread across
America and Europe, connecting cities and towns with shimmering ribbons of
black.
The first road built exclusively for cars
opened on Long Island, New York, in ۱۹۱۴. The first American freeway connected
Pasadena to Los Angeles, beginning in ۱۹۵۳.
□
از سال ۱۸۲۴ جادههای میان شهرها سنگفرش گردید. در سال
۱۹۰۵ به دلیل اختراع خودرو نیاز به جادههایی با
سطح صاف بیشتر شد و نوعی آسفالت ابداع شد که در سطح جاده
ریخته میشد. این شیوۀ جادهسازی نواری
سیاهرنگ میان شهرهای اروپا و بعد شهرهای آمریکا به
وجود آورد.
□
نخستین آزادراه جهان در سال ۱۹۵۳ میان پاسادانا و لوسانجلس
احداث گردید (ص 25).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنان که دیده
میشود باز هم چند جمله و عبارت ( جملۀ دوم از بند اول و جملۀ
نخست از بند دوم) در ترجمه نیامدهاند. از این گذشته اشکالاتی
نیز در ترجمه دیده میشود. از جمله آنکه نویسنده خودرو در
۱۹۰۵ اختراع نشد بلکه عمومیت یافت (اگر مترجم به مدخل خودرو در
همین کتاب مراجعه میکرد متوجه میشد که سال اختراع آن ۱۸۸۷
است). دیگر آنکه نیاز به «جادههایی با سطح صاف»
بیشتر نشد، بلکه به «جادههایی با سطح هموارتر (یا به
تعبیر مترجم: صافتر)» نیاز شد. معلوم نشد که مترجم از کجا فهمیده
است که جادههای آسفالته نخست در اروپا و بعد در آمریکا رایج
شده است. دست کم در این متن که نام آمریکا اول آمده است (بی
آنکه به تقدم یا تأخر یکی از این دو اشاره شود)
22. dir=LTR>Sometime before 100 B.C. most Creek millers converted from
large, square stones lo circular grinding stones.dir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> Now
the upper stone could be turned while lying on top of the stationary lower
stone to grind grain. A vertical shaft and handles extended from the upper
grinding stone. A worker used these handles to push the stone in a circular motion.
□
حوالی ۱۵۰ قبل از میلادlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> آسیابانهای
یونانی هر دو سنگ را بزرگتر و صافتر کردند تا
کارآیی بیشتری به دست آورند.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نخست آنکه نویسنده
گفته است: چندی قبل از ۱۰۰ پیش از میلاد (مثلاً ۱۰۵ یا
۱۱۰ پیش از میلاد) و نه حوالی ۱۵۰ قبل از میلاد.
دیگر آنکه «بزرگتر و صافتر» کردن سنگ امکان ندارد و حتی اگر کاربرد
عوامانۀ این عبارت را نیز بپذیریم باز هم
ترجمۀ متن نیست. ادامۀ متن نیز به شیوۀ معمول
مترجم، حذف شده است. این ترجمه به متن نزدیکتر به نظر میرسد:
چندی قبل از ۱۰۰ پیش از میلاد، بیشتر
آسیابانان یونانی از [به کارگیری] سنگهای
بزرگ و چهار گوش، به [استفاده از] سنگهایی گرد با سطحی هموار
روی آوردند. اکنون سنگ بالایی میتوانست در حالی که
روی سنگ ثابت زیرین قرار داشت، بچرخد و دانهها را آرد کند....
23. dir=LTR>It was the Italians who invented the name “compass,” around 1250.
The word comes from the Italian word
“compassare” literally “to stride around,” figuratively, “to measuredir=RTL>dir=RTL> or guide”.
□
نام قطبنما (Compasslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>) از
کلمۀ ایتالیایی compassresdir=RTL>dir=RTL> که هم معنای «سرگردان» را میدهد و هم معنای
«راهنما» میآید
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنان که دیده
میشود باز یک جمله و چند کلمۀ مهم در ترجمه حذف شده و
واژۀ ایتالیایی نیز غلط تایپ شده است.
ترجمه باید چنین میبود:
این ایتالیاییها بودند که نام dir=LTR>compass (قطبنما) را [برای
این ابزار] ابداع کردند. این واژه برگرفته از واژۀ
ایتالیایی compassaredir=RTL>dir=RTL> است که لفظاً «پرسه زدن» و مجازاً «اندازه گرفتن» یا
«راهنمایی کردن» معنی میدهد.
۲۴. dir=LTR>Early Roman engineers (around ۳۰۰ B. C.) copied their
cement and concrete techniques from Greek and Egyptian builders, using the
proportions of cement, sand, gravel, and water that were common in these two
countries. Limestone was burned in ovens …
□
مهندسان رومی در عهد باستان (۳۰۰ قبل از میلاد) نحوۀ
ساخت سمنت و ساروج را از یونانیها و مصریان آموختند.
آهک در کوره پخته ...
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در متن حدود ۳۰۰ قبل از
میلاد آمده است. کاربرد واژۀ «سمنت» در متن فارسی (که چند بار
نیز تکرار شده) ناپسند است. باز هم عبارتی طولانی در ترجمه حذف
شده است.
۲۵. dir=LTR>In A.D. ۸۱۰, Baghdad was the capital of the Arab world.
□
در سال ۸۱۰ میلادی، بغداد پایتخت جهان عرب بود (ص 48).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مقصود خاورشناسان از
واژۀ Arabstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> معمولاً
لفظ«عرب» نیست و این اصطلاح را بسته به نوع کاربرد باید
اسلامی یا اسلام ترجمه کرد. به طور مثال Arabic
Sciences را باید «علوم اسلامی»
ترجمه کرد و نه «علوم عربی». در این جا نیز مسلم است که مقصود
نویسنده از Arab worldlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
«جهان اسلام» بوده است. زیرا در روزگار مورد بحث نویسنده، ایران
نیز بخشی از به تعبیر نویسنده Arab
world بوده است، در حالی که شک
نیست که ایران بخشی از جهان عرب نیست. کاش مترجم به
جای افزودن حاشیههای میهندوستانۀ بدون مدرک و
مأخذ (که به آنها اشاره خواهد شد)، در این جا اصطلاح را درست ترجمه میکرد.
26. dir=LTR>Calculus was invented in the 1660s and is generally credited to
Isaac Newton (though other European mathematicians can claim at least part of
the credit for calculus’s invention)style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> dir=LTR> (p. ۲۸).
□
حساب جامعه و فاضله یا حسابان در ۱۶۶۰ اختراع گردید و اسحاق
نیوتون را مخترع آن میدانند (ص 49).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در ادامۀ جمله
نویسنده بر سهم داشتن شماری از دانشمندان اروپایی در
پایهگذاری حساب دیفرانسیل و انتگرال (یا همان
«حساب جامعه و فاضله» نامی که مدتهاست از رواج افتاده) تأکید
میکند، اما مترجم آن را حذف کرده است.
27. dir=LTR>Fun Fact: The Chinese first used gunpowder in fireworks
with the hope that the noise would scare evil spirits awaydir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> dir=LTR> (p. 32).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مدخل باروت بر خلاف
دیگر مداخل دو کتاب، بند «حقایق سرگرمکننده» ندارد زیرا
این بخش در ترجمه افتاده است.
28. dir=LTR>Windmills first replaced waterwheels as the primary means of
grinding grain. Windmills next were used as water pumps in arid
regions and to pump excess water out of flooded, low-lying regions.
Windmills made large-scale settlement of, and agricultural development of, the
American plains and West possible by pumping water to the surface from
underground aquifers (bodies of water).
Finally, windmills have become an
important renewable source of electric energy. Versatile, nonpolluting, and
dependable, windmills have served as an important source of power for 1,000
years dir=LTR>(p. ۳۶)
□
چرخ بادی شاید قدمتی نزدیک به عمر چرخ آبی
دارد. از چرخ بادی نخست برای کشیدن آب از مناطق پستتر
(یا چاهها ) بر زمینهای خشک استفاده میشد. چرخ
بادی تأثیر فراوانی در توسعۀ کشاورزی داشت.
□
از چرخ بادی برای تولید الکتریسیته هم
استفاده میشود. انرژی که از چرخهای بادی تولید
میشود، محیط را آلوده نمیکند و ارزان است (ص 57).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>این که مترجم در
ترجمۀ این عبارات تا به این حد اشتباه کره، چندان شگفت
نیست. شگفت آن است که به نظر میرسد وی کتاب را بیآنکه
بخواند ترجمه کرده است! زیرا اگر وی فقط ۳۶ صفحۀ نخست متن
انگلیسی را با اندکی دقت خوانده بود، به یاد میآورد
که در همین کتاب تاریخ اختراع «چرخ آبی» ۲۵ قبل از میلاد
است و در این مدخل نیز بر اختراع «آسیاب بادی» یا
«چرخ بادی» سال ۱۲۸۰ میلادی (۱۳۰۵ سال پس از اختراع آن
دیگری) است. پس حتی بدون مراجعه به متن انگلیسی هم
معلوم است که مترجم خطایی فاحش مرتکب شده است. در این جا
نویسنده بر آن است که چرخ بادی (یا چرخ بادگرد) نخست جای
چرخ آبی (یا آبگرد) را در تأمین نیروی مورد
نیاز آسیابها گرفت. سپس برای بالا کشیدن آب از آن
استفاده شد و ...
آشفتگی
در ضبط نامهای خاص به خط فارسی
از دیگر اشکالات مشترک میان دو اثر، نحوۀ ضبط اعلام به
خط فارسی است.
در آثار فارسی مرسوم چنین است که نام شماری از
دانشوران نامدار یونانی به همان صورت مرسوم در دورۀ
اسلامی نوشته شود. در نتیجه Eucliddir=RTL>dir=RTL> را اقلیدس، Ptolemydir=RTL>dir=RTL> را بطلمیوس و Aristotledir=RTL>dir=RTL> را ارسطو مینویسند (این ضبطها البته به ضبط
نام اصلی این دانشوران در زبان یونانی نزدیک است).
مترجم ظاهراً با این قاعده آشنا بوده و از آن پیروی کرده و
بارها نام این دو را به همین صورت نوشته است (مثلاً 100 اکتشاف، صفحات
20، 23، 28، 29، 60). اما همو Galenlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
به جای آنکه به صورت آشنای جالینوس ثبت کند، «گالن» مینویسد
و بارها این اشتباه را تکرار میکند (۱۰۰ اکتشاف، ۸ بار در صفحات
۲۵-۲۷، نیز صفحۀ 37)
مترجم در ۱۰۰ اکتشاف (صفحۀ ۱۵۹، متن انگلیسی،
صفحۀ ۱۰۷) هنگام خواندن نام خانوادگی کاشف لایههای جو،
یعنیLeon Philippe Teisserenc de Bortdir=RTL>dir=RTL>، حرف clang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> در
پایان Teisserenclang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
به اشتباه estyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> خوانده و در
نتیجه هم در پاورقی این کلمه را به اشتباه lang=FR dir=LTR>Teisserenestyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> ثبت کرده و
هم در نام خانوادگی وی را با لحاظ کردن این مصوت «تیسرنه
دو بورت» نوشته است. در حالی که باید «تسران دُبور» مینوشتhref="#_edn6" name="_ednref6" title="">dir=LTR>[۶].
جالب آنکه این نام خانوادگی دوازده بار در صفحات ۱۰۷-۱۰۸ و سه بار
نیز در پیوستها و نمایۀ متن اصلی (صفحات ۲۳۱ و
۲۳۳، ۲۵۳) آمده است. مترجم با حذف یک پاراگراف و نیز چند عبارت از متن
موارد مذکور در متن کتاب را از ۱۲ به شش کاهش داده و در این شش مورد
نیز چهار بار نام خانوادگی او را به دلخواه خود (و البته به خطا)
خلاصه کرده و «دو بورت» نوشته است (صفحات ۱۵۹-۱۶۰). البته در این میان
نویسنده نیز در به اشتباه افتادن مترجم بیتقصیر نبوده
است. زیرا وی نام این دانشمند را در پیوستها به صورت dir=LTR>de Bort, L. Teisserencstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> و dir=LTR>de Bort, Leon Teisserencstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> اما در
نمایه به صورت درست Teisserenc de Bort, Leon Philippedir=RTL>dir=RTL> آورده و مترجم نیز در هر سه مورد بدون توجه به
ناهماهنگی موجود در متن انگلیسی، عیناً از آن
پیروی کرده است (صفحات 303، 308، 321).
مترجم در صفحۀ ۴۸ کتاب ۱۰۰ اکتشاف نام کوچک نیوتون (dir=LTR>Isaac) را به دو بار به صورت اسحاق و
یک بار به صورت ایساک و در صفحات ۵۹-۶۰ همان کتاب شش بار به صورت
اسحاق ثبت کرده در حالی که ضبط درست آن آیزاک است.
lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
فهرستی
از نامهای نادرست ثبت شده
در این جا بیشتر به صورت درست نام مخترعان و کاشفان
اصلی (و نه همۀ نامهای خاص) که در این دو کتاب آمده است اشاره
میشود. البته این فهرست با صرف نظر از این دسته اشکالات فراهم
آمده است:
نامهایی که مترجم باید روی برخی از حروف
آن تشدید میگذاشت و از این کار امساک کرده است (گویا
نشانههایی چون تشدید در این کتاب به کار نرفته است)
مانند تورّیچلّی.
نامهایی که گاه با ضمه و گاه با «و» نوشته میشوند،
مانند کپرنیک که در ترجمه کوپرنیک آمده است. در اغلب این گونه
موارد صورت بدون «و» درستتر است ولی مترجم صورت دوم را که در گذشته
بیشتر رایج بود به کار برده است.
نامهایی که صورت نادرست آنها به مراتب رایجتر از
صورت درست است و این تفاوت چنان است که چه بسا موجب میشود خواننده آن
نام را بازنشناسد. به طور مثال مترجم نام اخترشناس نامدار دانمارکی dir=LTR>Tycho Brahe را همچون
بسیاری دیگر، «تیکو براهه» نوشته است (۱۰۰ اکتشاف، صفحات
۳۱-۳۲). در حالی که درست آن «توکو برائه» است.
در همۀ موارد نخست ضبط نام با الفبای لاتین و در صورت
لزوم توضیحی در پرانتز، سپس صورت نادرست مذکور در ترجمه و صفحات ذکر
این نام و سرانجام صورت درست به خط فارسیname="_ednref7" title="">class=MsoEndnoteReference>[۷]
و در صورت لزوم توضیحاتی در پی آن آمده است.
در کتاب 100 اکتشاف
Galileolang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک گالیله، اخترشناس نامدار ایتالیایی)
/گالیلو (صفحات ۲۴، ۲۸، ۳۲) / گالیلئو
Giovannilang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(نامی ایتالیایی، از جمله نام کوچک
کاسینی) / جیوانی (صفحات ۴۰، ۵۳) / جوانّی (در
ایتالیایی حرف idir=RTL>dir=RTL> در Giolang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> تلفظ
نمیشود)
van Leeuwenhoeklang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(مخترع هلندی)/ فان لوون هوک (صفحات ۵۶-۵۸) / وان لِوِنهوک (مترجم این
نام هلندی را همچون نامهای آلمانی خوانده است).
Benjaminlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک فرانکلین، سیاستمدار و دانشمند آمریکایی) /
بنیامین (ص ۶۸ و ۷۱؛ نیز ۱۰۰ اختراع: ص ۵۵ ) / بِنجَمین
(یا دست کم: بنجامین؛ این نام در آلمانی و عبری
بنیامین خوانده میشود).
Ponce de Leóndir=RTL>dir=RTL> (اسپانیایی) / پونس دولئون (72) / [خوئان]
پونسه دُلئونclass=MsoEndnoteReference>style='font-size:10.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[۸]
(=اهل لئون اسپانیا)
Josephlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک پریستلی کاشف انگلیسی اکسیژن)/ ژوزف (۷۳-۷۴)/
جوزف (ژوزف تلفظ فرانسوی این نام است)
Ingenhouszlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
خانوادگی کاشف هلندی فرایند فتوسنتز) / اینگنهاوز (۷۵-۷۶)
/ اینگنهوس
Hannover/dir=LTR> Hanoverclass=st>dir=RTL> (نام شهری مهم در آلمان) / هانوور (صفحۀ 90) / هانوفر
Leucippus of Miletusdir=RTL>dir=RTL> (فیلسوف نامدار یونانی) / لوسیپوس اهل
ملطوس (ص ۹۵) / لئوکیپوس مَلَطی (اهل ملطیه/میلتوس)
Amedeolang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک آووگادرو، دانشمند ایتالیایی) / آمیدو (ص
100-101) / آمدئو
Agassizlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(سوئیسی و فرانسوی زبان) / آگاسیز (ص ۱۰۹-۱۱۰) /
آگاسی
Helmholtzlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(آلمانی) / هلمهولتز (ص 115-117، 165) / هلمهولتس
Dopplerlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(کاشف انlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>ریشی اثر دُپلر
در فیزیک) / داپلر (۱۱۸-۱۱۹، این نام را انگلیسی
پنداشته است) / دُپلر (صورت رایج: دوپلر)
Wurzburglang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(شهری در آلمان)/ ورزبورگ (ص 144) / وورتسبورگ
Crookeslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> /
کروک (ص ۱۴۴) یا کروکز (چند بار در ص 145) / کروکس
Landsteinerlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(کاشف آلمانی گروههای خونی) / لنداشتاینر (۱۴۷-۱۴۸) /
لانتشتاینر(الفی که مترجم در میانۀ این اسم افزوده
جداً جالب توجه است)
Ivanovskilang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> /
ایوانووسکی (ص ۱۵۱-۱۵۲) / ایوانفسکی (این گونه نامهای
روسی آن قدر در ایران مشهورند که گاه برای شوخی در
پایان برخی نامها «فسکی» اضافه میکنند تا روسی به
نظر برسد؛ مترجم در ص ۲۱۱ نیز Minkowskidir=RTL>dir=RTL> را مینکووسکی نوشته است).
Beijerincklang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (در
متن اصلی به اشتباه: Beijerinicklang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>،
میکربشناس هلندی) / بیجرینیک (ص ۱۵۱-۱۵۲) /
بئیئرینک (یا بائرینک).
Waldeyerlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(کاشف آلمانی سلولهای عصبی) / ولدیر (ص ۱۵۵) /
والدایر
Baylisslang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(یکی از دو کاشف انگلیسی هورمونها) / بایلیس
(۱۶۱-۱۶۳، در پاورقی به اشتباه Baylistsdir=RTL>dir=RTL> آورده است/ بیلیس
Christianlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک آیکمان، کاشف هلندی ویتامینها) /
کریستین (ص ۱۷۰-۱۷۱) / کریستیان
Reidlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(کاشف آمریکایی گسلها) / راید (۱۸۲-۱۸۴) / رید
(معلوم نیست چرا وی این نام را به قاعدۀ زبان
آلمانی خوانده و نوشته است).
Rutherfordlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(فیزیکدان مشهور بریتانیایی زادۀ
زلاند نو) / راترفورد (ص ۱۸۹) / رادرفُرد (صورت رایجتر: رادرفورد)
Schwarzschildlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(کاشف آلمانی سیاهچالهها)/ شوارتزچیلد (ص ۱۹۹-۲۰۰) / شوارتسشیلت
(مترجم سه چهار حرف اول این نام را به قاعدۀ زبان آلمانی و
ادامۀ آن را به قاعدۀ زبان انگلیسی خوانده است)
Didier Quelozlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(اخترشناس سوئیسی ، ۲۹۲-۲۹۳) / دیدیر کوییلوز
/ دیدیه کِلو
در کتاب 100 اختراعdir=LTR>
Cruickshanklang=AR-SA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>
(شیمیدان اسکاتلندی و تکمیل کنندۀ باتری
ولتا)/ کروکشاند ( ص 110) /کروکشَنک
Samuellang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (نام
کوچک دو مخترع آمریکایی) / ساموییل / تلفظ درست
این نام در انگلیسی سَمیوئِل است اما در ایران
ساموئل (تلفظ فرانسوی/اسپانیای) بسیار رایج است. به
هر حال ساموییل نوشتن این نام درست نیست.
Montgolfierlang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> (دو
برادر مخترع بالن) / مونتگلفیر (ص ۹۷-۹۹) / مونگولفیه
عبارات
دارای اشکال دستوری و ادبی
برخی عبارات وی بدون مقایسه با متن اصلی
نیز ناپسند یا نامفهوم مینماید از جمله
□
در سپیدهدم شروع قرن بیستم ... (صد اکتشاف، 161)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>از این عبارت
میتوان نتیجه گرفت که ما سپیدهدم پایان یا غروب
شروع و مانند اینها نیز داریم. به نظر میرسد مترجم نخست
قصد داشته dawnstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> را
سپیدهدم ترجمه کند اما بعد آن را «شروع» ترجمه کرده (یا بالعکس)
ولی سرانجام فراموش کرده است که یکی از این دو واژه را
حذف کند.
□
گرچه هیچ کس در ۲۶ سال اول زندگیاش نمیتوانست حدس
بزند که او [یعنی آینشتاین] بتواند وارد
دنیای علم شود (ص 167)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>معنی این
عبارت، بر خلاف تصور مترجم، این است که «هیچ فرد زیر بیست
و شش سالی»، نمیتوانست حدس بزند که آینشتاین بتواند وارد
دنیای علم شود. در صورتی که مقصود مسلماً چنین بوده است:
اما هیچ کس از ۲۶ سال نخست زندگی آینشتاین،
نمیتوانست حدس بزند که او بتواند در دنیای علم قدم بگذارد.
□
هر سال میلیاردها پول صرف خرید مکملهای
غذایی از جمله ویتامینها میشود (صد اکتشاف، ص 170)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>واژۀ «پول» اسم جنس
است و نه «واحد پول»! در نتیجه «میلیاردها پول» هیچ
معنایی ندارد. نویسنده پس از واژۀ میلیاردها،
از واحد پول «دلار» استفاده کرده است.
مترجم عموماً در کاربرد حروف اضافۀ متناسب با افعال و نیز
کاربرد (در واقع به کار نبردن) «یای نکره» با اشکال مواجه است از جمله
□
.. با کشتی عازم سفری دور و دراز از
آمریکای جنوبی و جزایر اقیانوس آرام گردید
(100 اکتشاف، 124)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>«سفری به» یا
«دیداری از» درست است.
□
این کشف حیرتانگیز حوزۀ جدید را در علم
گشود (100 اکتشاف، ص 161)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>«حوزهای» درست است.
□
در این مدرسه،سامانه جغرافیایی، ...
ابداع گردید (100 اختراع، 67)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>سامانهای درست است
برخی اصطلاحات به کار رفته در کتاب نیز نه در میان اهل
فن، که حتی در تداول عوام نیز ناپسند به شمار میآید. از
جمله:
□
سرانجام عوارض تشعشع، ماری [کوری] را در 1934 به هلاکت
رساند. (100 اکتشاف، 158)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>در میان همۀ
افعالی که میتوان برای درگذشت یک نفر به کار برد، «به
هلاکت رسیدن» بیشترین بار منفی را دارد و از این
جمله چنین برمیآید که پرتوهای رادیواکتیو،
«سرانجام» توانستهاند آرزوی دیرین جهانیان را براورده و
دنیای علم را از شر «ماری کوری» آسوده سازند. ضرب
المثلی که عوام در این گونه موارد به کار میبرند، مشهورتر از
آن است که نیاز به یادآوری داشته باشد.
افزودههای
مترجم بر متن
در یک مورد افزودۀ مترجم اشتباه مؤلف را اصلاح کرده است. در
صحفۀ ۱۱ متن اصلی ۱۰۰ اکتشاف، مؤلف توکو برائه (تیکو براهه) را
اخترشناسی آلمانی معرفی کرده است. مترجم در ترجمه آن را به
درستی «دانمارکی» ترجمه کرده و پانوشتی نیز بر کتاب
افزوده است بیآنکه به هیچ یک از این دو کار اشارهای
کند.
اما در موارد دیگر به نظر میرسد که مترجم ـ که در کوتاه
کردن متن این کتاب جهد بلیغ داشته ـ گاهی اوقات نیز با
افزودن پارهای توضیحات راه خلاف پیموده است تا خواننده را از
افاضات خود محروم نسازد. البته باز هم در این میان نمونههایی
از تلخیص گزافهگوییها و اصلاح اشتباهات مؤلف به چشم میخورد:
در کتاب
100 اکتشاف
29. dir=LTR>For all of history, matter was matter and energy was energy. The
two were separate, unrelated concepts. Then Einstein established the
relationship between matter and energy by creating the most famous equation in
the history of human kind, E = mc2 (The second most famous is
the Pythagorean Theorem for a right triangle, A2 = B2 + C2)
Einstein’s equation for the first time
defined a quantified relationship between matter and energy. It meant that
these two aspects of the universe that had always been thought of as separate
were really interchange able.
This one equation altered the direction of
physics research, made Michelson’s calculation of the speed of light (۱۹۲۸)
critical, and led directly to the nuclear bomb and nuclear energy development.
□
در طول تاریخ علم، ماده همیشهstyle='color:red'> ماده بود و انرژی، انرژی. این دو مفاهیمی
بدون ارتباط بودند. اینشتین، با کشف معادلهای تاریخی
رابطهای میان ماده و انرژی برقرار کرد. dir=LTR>E=mc2style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> .
انرژی برابر است با جرم × سرعت بتوان 2style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>. اولین معادلۀ
مشهور، معادلۀ فیثاغورث برای مثلث قایم الزاویه
بود.(
A2 = B2 + C2dir=RTL>dir=RTL>) (ص 164).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>همچنان که میبینیم
مؤلف فراموش کرده که بنویسد history of sciencedir=RTL>dir=RTL> اما مترجم این را به فراست دریافته و برای
جبران آن، به جای «تاریخ»، نوشته است: تاریخ علم. در این
جا میبینیم که مترجم برخلاف سایر مواقع که غالباً
قیدها را از قید جمله رها و از آوردن آنها چشمپوشی میکرد،
این بار قید «همیشه» را بر متن افزوده است. تفسیر
معادلۀ مشهور آینتشتاین نیز از ابداعات غریب مترجم
است. چون در آن معلوم نیست که سرعت چه چیزی را باید به
توان دو رساند. اما تاجایی که من میدانم خود شادروان
آینشتاین معتقد بود که در این معادله، فقط سرعت نور جواب
میدهد (شگفت آنکه مترجم در حالی به این امر بیتوجه است
که در صفحۀ ۲۱۹ ترجمه در همین رابطه آمده است: «بعد آلبرت
اینشتین معادلۀ معروف ماده-انرژی خود dir=LTR>E=mc2style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>را ارایه کرد. به
ناگاه سرعت نور «clang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>»
برای بسیاری از محاسبات حیاتی شد»). نویسنده
بر آن است که معادلۀ فیثاغورث از لحاظ شهرت پس از معادلۀ
آینشتاین قرار دارد. اما مترجم ترجیح داده است که به جای
معیار شهرت (که معیار خوبی به نظر نمیرسد)، ترتیب
زمانی را مد نظر قرار دهد و این چنین است که رابطۀ
فیثاغورث از مقام دوم (از نظر شهرت) به مقام نخست (از نظر قدمت) ارتقاء
یافته است. اما موضوع نگران کننده استفاده از فعل ماضی سادۀ
«بود» در پایان این جمله است. زیرا خواننده با خوانندن آن
چنین میپندارد که معادلۀ فیثاغورث دیگر مشهور
نیست یا دست کم «اولین معادلۀ مشهور» نیست.
البته باز هم به نظر میرسد که در مواردی بهتر بود
جملاتی دیگر آورده شود. مثلاً از جملۀ «این دو
مفاهیمی بدون ارتباط بودند» معلوم نمیشود که ماده و
انرژی با هم ارتباط نداشتهاند یا آنکه هر دو با چیز سومی
مرتبط نبودهاند. شاید این ترجمه برای عبارت یاد شده بهتر
بود:
این دو مفاهیمی مستقل و نامرتبط باهم بودند.
جلمۀ سوم بهتر بود چنین ترجمه شود:
آینشتاین با پدید آوردن مشهورترین معادلۀ
تاریخ بشریت، E=mc2dir=RTL>dir=RTL> میان ماده و انرژی رابطه برقرار
کرد.
30. dir=LTR>What Is It? A collapsed star that
is so dense, and whose gravitational pull is so great, that not even light can
escape it. Such stars would look like black holes in a black universe.
□
این کشف چه میگوید؟ سیاهچاله، ستارهای
است که در خود فرو ریخته و چنان حجم متراکم و نیوری جاذبۀ
عظیمی دارد که نور هم نمیتواند از آن بگریزد و در آن
نابود میشود. چنین ستارگانی همانند چالههایی
سیاه در کهکشانها دیده میشود.
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>این که نور در
سیاهچاله «نابود میشود» از جمله نظریهپردازیهای
مترجم است. همچنین باید یادآور شد که اگر سیاهچالهها
«دیده میشدند» که دیگر سیاهچاله نبودند. زیرا
برای این که چیزی «دیده شود» یا به «نظر
آید»، باید نخست نوری از آن خارج شود و البته به چشم برسد اما
همچنان که در خود این بند نیز آمده است، ویژگی سیاهچاله
این است که نور نمیتواند از آن بگریزد چه رسد به این که
به جایی هم برسد (البته اشکال اخیر بر متن اصلی نیز
وارد است)
□
(به عنوان پانوشت توضیحی) Andromedadir=RTL>dir=RTL>: منظومۀ فلکی مرآة السلسلة (ص 214)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم ظاهراً حتی
عنوان «صورت فلکی» را نشنیده است. در ضمن نام درست این صورت
فلکی نیز المرأة المسلسلة (= زن به زنجیر کشیده) است که
البته در متون فارسی با تسامح مرأة المسلسله یا امرأة المسلسله
نیز نوشته میشود. خواننده از توضیح مترجم میپندارد که
آندرومدا مجموعۀ شعری دربارۀ نجوم است.
در کتاب
۱۰۰ اختراع
□
مترجم در پانوشتی بر این عبارت متن که: «حوالی ۲۷۰ قبل
از میلاد هنوز جادۀ د رست و حسابی برای جابهجایی
سپاهیان و تدارکات آنها، در امپراتوری روم ساخته نشدهبود» افزوده
است: جادههای معروف هخامنشی در این زمان ساخته شده بودند (ص
24).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>نخست آنکه مترجم در
پایان این افزوده به ا ین که پانوشت کار مترجم است و نه
نویسنده هیچ اشارهای ندارد (اشکالی که بر افزودۀ
بعدی نیز وارد است). دیگر آنکه بهتر بود مؤلف برای
این نظر خود دست کم یکی دو مأخذ بدهد تا خیال خواننده از
درستی آن راحت شود
31. dir=LTR>What is it? A device that aligns with the earth’s magnetic field
and indicates direction by always pointing north-southdir=RTL style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'> dir=LTR>(p. ۱۵)
□
این اختراع چیست؟ وسیلهای که در جهت
میدان مغناطیس زمین قرار میگیرد و شمال و جنوب جغرافیایی
را نشان میدهد (ص 34)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>بر خلاف تصور مترجم، قطبنما
چون در راستای (و نه جهتِ) شمال و جنوب مغناطیسی قرار میگیرد،
پس شمال (یا جنوب) مغناطیسی را نشان میدهد که با شمال
(یا جنوب) جغرافیایی فرق دارد. گذشته راستای
شمال-جنوب مغناطیسی دائماً در حال تغییر است. در
تحقیقاتی که اخیراً با حمایت دولت کانادا صورت گرفت معلوم
شد که موقعیت قطب شمال مغناطیسی در سالهای اخیر
پیوسته در جهت شمال غربی در حال حرکت است. موقعیت قطب شمال
مغناطیسی در سال ۲۰۰۱ در ۸۱ درجه و ۱۸ دقیقۀ عرض
شمالی و ۱۱۰ درجه و ۴۸ دقیقۀ طول غربی و در سال ۲۰۰۵ در
۸۲ درجه و ۴۲ دقیقۀ عرض شمالی و ۱۱۴ درجه و ۲۴
دقیقۀ طول غربی بوده (و قطب جنوب نیز
تغییراتی این چنین داشته است)name="_ednref9" title="">class=MsoEndnoteReference>[9].
□
در پانوشتی افزوده به مدخل خیش فلزی که در متن گفته
شده اختراع کشاورزان رومی بوده است: نسبت دادن تمام این اختراعات به
جهان غرب کمی شبهه برانگیز است. برای مثال در دوران
طلایی هخامنشیان که حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد بود مردم
برای شخم زدن زمین از چه وسیلهای استفاده میکردند؟
آیا کشاورزان با دست زمین را میکندند؟ ای کاش در ا
ین باره بیشتر تحقیق میشد (ص 38).
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>ای کاش مترجم به
جای تعیین تکلیف برای دیگران اندکی
دربارۀ «نحوۀ کندن زمین در دوران طلایی
هخامنشیان» تحقیق میکرد و حاصل آن را در اختیار
خوانندگان قرار میداد. این گونه اظهار نظرها بیش از آنکه
علمی باشد، بیشتر برای جلب نظر مساعد ایراندوستان
مفید است.
□
افزوده به مقالۀ صفر در معرفی محمد بن موسی
خوارزمی، دانشمند نامی ایران: ابوعبدالله محمد بن موسا،
ریاضیدان، منجم، جغرافیدان و مورخ ایرانی (که
غربیها او را به اشتباه عرب میپندارند) متولد ۲۳۲ ه.ق. از آثار
معروف او کتابهای حساب الجبر و الجمع والتفریق است. خوارزمی را
از بنیانگذاران علم جبر به حساب میاورند و آثار او تا مدتها در دانشگاههای
اروپا تدریس میشد. در نجوم هم تحقیقات فراوانی انجام داد
(به نقل از دائرة المعارف مصاحب) (ص. 47)
■style='font:7.0pt "Times New Roman"'> lang=FA style='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>مترجم در نقل قول از دائرة
المعارف فارسی که در تداول عام به دائرة المعارف مصاحب مشهور است امانتدار
نبوده و البته در مواردی نیز به دلیل ناآشنایی با
اختصارات این دائرة المعارف به اشتباه افتاده و خواننده را نیز به
اشتباه انداخته است. در این دانشنامه تاریخ درگذشت خوارزمی ۲۳۲
هجری قمری آمده است (به صورت: فت ۲۳۲ ه ق که فت نشانۀ
اختصاری فوت است). اما مترجم آن را تاریخ تولد خوارزمی پنداشته
است. مترجم حتی به جملات بعدی یعنی «تاریخ وفاتش
محقق نیست؛ بعضی وفات او را بین ۲۲۰ تا ۲۳۰ ه ق و برخی
بعد از ۲۳۲ ه ق دانستهاند» نیز که در آن به صراحت و بدون نشانههای
اختصاری دربارۀ سال درگذشت خوارزمی بحث شده توجه نداشته است. در
این دائرة المعارف نام کتاب مشهور وی نیز «حساب الجبر و المقابه»
آمده است و نه «حساب الجبر».
دربارۀ
مترجم
همچنان که اشاره شد، مترجم در زمینههایی متنوع به
تألیف و ترجمه دست زده است.
ترجمهها
(به جز دو ترجمۀ یاد شده)
آزتكها فرمانروایان خون و افتخار: در جستجوی تمدنهای
گمشده،
انتشارات جویا، 1388، 164 صفحه.
اس.اس گارد آهنین هیتلرstyle='font-size:11.5pt;font-family:YKMitra'>، تایملایف بوكس،
انتشارات جویا، 1389 و 1390، 236 صفحه.
پیرمرد مهربان جنگل، نوشتۀ یاكوبلودویككارل گریم
و ویلهلمكارل گریم، انتشارات جویا، 1385 و 1386، 104 صفحه.
جولیوس سزار، نوشتۀ ساموئیلویلارد كرامپتون،
انتشارات جویا، 1389، 122 صفحه .
خشایار شاه، نوشتۀ دنیس آبرامز، انتشارات جویا، 1389،
140 صفحه .
در جبههی غرب خبری نیست، نوشتۀ اریشماریا
رمارك، انتشارات جویا، چاپ 1 سال 1385، 252 صفحه.
در جستجوی تمدنهای گمشده: اینكاها خداوندان طلا و
افتخار (تایملایف بوكس)، انتشارات جویا، 1389، 150 صفحه.
سرزمینكورها: آثاری از نویسندگان ایران و جهان،
انتشارات جویا، 1372، 331 صفحه.
صلاحالدین فاتح جنگهای صلیبی، نوشتۀ جان
داونپورت، انتشارات جویا، 1390،124 صفحه.
كسوف، نوشتۀ میكلآنجلو آنتونیونی (ویراستۀ
لیدا كاووسی)، نشر نی، 1387، 136 صفحه.
كلئوپاترا، نوشةه رن میلر و سامر براونینگ، انتشارات جویا،
1390، 114 صفحه.
كوروش كبیر، نوشتۀ ساموئیلویلارد كرامپتون، انتشارات
جویا، 1389 (2 چاپ)، 114 صفحه.
مشتهای آهنین، انتشارات جویا، 1390،200 صفحه.
ملكه سبا، نوشتۀ نائومی لاكز، انتشارات جویا، 1389، 98
صفحه.
نفر تیتی، براندا لانگ و آرتورمییر شلزینگر.
انتشارات جویا، 1389، 106 صفحه.
یورش به سوی قدرت، انتشارات جویا، 1388 و 1389، 246
صفحه.
تألیفات
وی نیز بدین قرار است
تالار طربخانه، انتشارات جویا، 1371، 160 صفحه.
جامه به خوناب: نوشته سالهای ۶۲ تا ۶۵، انتشارات رضا، ۱۳۶۸، ۱۸۰
صفحه (چاپ دوم و سوم: انتشارات جویا، 1378 و 1383، 200 صفحه).
جاودانگان، نشر البرز، 1377،166 صفحه.
سوء قصد به ذات همایونی، انتشارات جویا، 1374، 296
صفحه.
سیماب و كیمیای جان، نشر افق، 1381 و 1382،264
صفحه.
شب ظلمانی یلدا و حدیث دردكشان، نشر البرز، ۲۸۲ صفحه
(چاپ دوم: انتشارات جویا، 1383، 296 صفحه).
نسترنهای صورتی، نشر مركز، 1377، 200 صفحه.
dir=LTR>[1]dir=RTL>dir=RTL>. نگارندۀ نقد، بخشی را به برشمردن شمهای از
اشکالات متن اصلی اختصاص داده بود. اما از آنجا که به درخواست سردبیر،
مقالۀ مستقلی در نقد آثار کندال هاون نوشته شده بود، این بخش از
نقد با موافقت منتقد حذف گردید (کتاب ماه علوم و فنون).
dir=LTR>[2]dir=RTL>dir=RTL>. برای تفصیل بیشتر دربارۀ محتوای
این کتاب نگاه کنید به مقالۀ نقد و بررسی آثار کندال ف.
هاون در همین شماره
class=MsoEndnoteReference>style='font-size:8.0pt;font-family:"Times New Roman","serif"'>[4].
100 Greatest Science Discoveries of All Time, page xii
dir=LTR>[7]dir=RTL>dir=RTL>. برای ضبط درست این واژهها در هر زبان میتوانید
به کتاب فرهنگ تلفظ نامهای خاص فریبرز مجدیدی
(انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، ۱۳۸۱ شمسی) مراجعه کنید
[8]. Juan Ponce de
León (1460?-1521)
کاشف اسپانیایی که در دومین
سفر کریستوفر کلمبوس (کریستف کلمب) به دنیای جدید
در ۱۴۹۳ میلادی همراه وی بود
[9]. http://en.wikipedia.org/wiki/Magnetic_north
http://web.archive.org/web/20100625061648/
http://gsc.nrcan.gc.ca/geomag/nmp/daily_mvt_nmp_e.php
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .