آخرین نوشته ها
لینک های روزانه
    آمار بازدید
    بازدیدکنندگان تا کنون : ۷۸٫۷۸۲ نفر
    بازدیدکنندگان امروز : ۲ نفر
    تعداد یادداشت ها : ۵۰
    بازدید از این یادداشت : ۷۲۱

    پر بازدیدترین یادداشت ها :





    حارث بن کلده








    style='font-size:11.0pt;font-family:YKNazanin'>حارث بن کلدهlang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>، حارث بن کلدة بن عمرو
    بن علاج ثقفی، پزشک عرب معاصر پیامبر گرامی اسلام(ص)



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>گر چه تقریباً همۀ
    مآخذ کهن از او با عنوان ستایش آمیز «طبیب العرب» یاد
    کرده‌اند، اما آگاهی ما دربارۀ زندگی و به‌ویژه
    چگونگی آموزش و شیوه‌های درمانی حارث بسیار اندک، و
    آن اندک نیز برگرفته از داستان‌هایی است که بی‌گمان قرن‌ها
    پس از روزگار وی تنظیم شده‌اند و بسیاری از اجزای آن
    روایت‌ها برساخته می‌نمایند. شگفت آنکه در بسیاری
    از منابع

    (بویژه آثار با سبقۀ ادبی و
    کتب انساب) نام حارث نه در مقام یک درمانگر، که تنها بواسطۀ ذکر
    حکایاتی دربارۀ دو همسرش و فرزندان مشهور این دو (نک
    ادامۀ مقاله) یاد شده است. وی چنان که از نسبتش پیداست از
    قبیلۀ ثقیف و از مردم طائف بود (ابن درید، ۳۰۵؛ ابن حزم،
    ۲۶۸). مؤلفانی که در سنت «طبقات الاطباء و الحکماء» آثاری از خود
    برجای گذاشته‌اند ـ گویا به پیروی از ابن جلجل ـ در
    این سخن هم‌داستانند که حارث در ایران و یمن (که آنجا نیز
    در آن روزگار بستگی فرهنگی آشکاری با ایران داشت)
    پزشکی، داروشناسی و عودنوازی آموخت و پس از آنکه در این
    فن مهارت یافت، چندی در ایران به پزشکی مشغول بود و کارش
    چندان بالا گرفت که حتی نزد کسری انوشیروان، پادشاه ایران
    بار یافت و در این ملاقات به تفصیل دربارۀ دیدگاه‌های
    خود در پزشکی و بهداشت سخن گفت (دربارۀ این ملاقات نک
    ادامۀ مقاله) و سپس با ثروتی که اندوخته بود، به زادگاه خود بازگشت و
    نه تنها محضر پیامبر(ص) که حتی روزگار معاویه را نیز درک
    کرد(ابن جلجل، ۵۴؛ قاضی صاعد، ۲۱۲، که اشاره‌ای بسیار کوتاه
    دارد؛ نیز: قفطی، ۱۶۱؛ ابن ابی اصیبعه، ۱/۱۰۹-۱۱۰؛ ابن
    عبری، ۱۵۶؛ که هر سه به دانش‌آموزی وی در جندی‌شاپور
    تصریح کرده‌اند). آنچه ابن فضل الله عمری در بند آغازین گزارش
    احوال حارث آورده که « ... حکمت یونانی را بر زبان آوری
    عربی افزود و ...» باید مانند بند نخست اغلب تذکره‌های کتاب
    وی، ستایشی اغراق آمیز و آمیخته با ظرائف
    ادبی به شمار آورد (۹/۱۶۰-۱۶۱). ادامۀ گزارش طولانی ابن فضل
    الله ـ همچنان که خود تصریح کرده است ـ واژه به واژه از ابن ابی
    اصیبعه نقل شده است. بیت «ترکت الفارس ....» که ابن فضل الله
    عمری در موضعی دیگر از حارث بن کلده نقل کرده است ـ به شرط
    درستی انتساب ـ اشاره‌ای به حضور وی در ایران به شمار
    می‌آید. اما باید توجه داشت که حارث برای آنکه بتواند به
    عنوان پزشکی ورزیده نزد انوشیروان رفته و سپس سال‌‌ها بعد در
    روزگار ابوسفیان بمیرد، باید دست کم ۱۲۰ سال زیسته باشد. در
    کتب سیره و مغازی و انساب و نیز آثار
    ادبی-تاریخی (همچون آثار مسعودی و ابن قتیبه)،
    اشاره‌ای به چند و چون دانش‌آموزی وی نشده است. اما گفته‌اند که
    به پاداش درمان یکی از ملوک کنده در یمن، موسوم به
    ابوالخیر یا ابوالجبر، به وی جاریه‌ای عطا شد که
    اصلاً ایرانی و از مردم زندورد در نزدیکی کسکر و به
    قولی تحفۀ شاهنشاه ایران به این پادشاه بود (روایات
    دیگری نیز در این باب آمده است). حارث او را سمیه
    نامید که بعدها شهرتی تمام یافت. این زن هنگامی که
    در خانۀ حارث بود دو فرزند آورد، نافع و نفیع. اما حارث چون دید
    که این یک سیاه‌پوست است گفت که در میان پدران و
    نیاکان من هیچ کس سیاه پوست نبوده است. سپس نه تنها نفیع
    را به یکی از بندگان حبشی خود به نام مسروح نسبت داد، که از
    پذیرش نافع به عنوان پسر خود نیز امتناع کرد. هنگامی که طائف
    مدتی کوتاه پس از فتح مکه به محاصرۀ سپاه اسلام درآمد. پیامبر
    فرمان داد تا ندا دردهند که هر بنده‌ای که از دژ طائف بیرون آید
    آزاد خواهد شد. نفیع که در منابع گاه او را ابن مسروح و گاه ابن حارث
    نامیده‌اند اما به کنیۀ خود ابوبکره بیشتر مشهور است و
    نیز یکی از بندگان حارث بن کلده، به همراه چند بندۀ
    دیگر از دیوار دژ فرو آمدند و اسلام آوردند. حارث در این هنگام
    به نافع گفت «تو فرزند من و شبیه منی و همچون این بندۀ خبیث
    عمل نکن». و تازه این جا بود که نسب نافع به صحت پیوست! مسلمانان در
    آن سال محاصرۀ طائف را رها کردند اما سال بعد مردم طائف به ناچار خود را
    تسلیم کردند و گروهی از ریش‌سفیدان خود را برای
    مذاکره و اسلام آوردن به نزد پیامبر فرستادند که سخنگوی این جمع
    حارث بن کلده بود که در پیشگاه رسول اکرم اظهار بندگی کرد اما
    پیامبر آنان را بزرگ داشت (ابن هشام،
    lang=FA dir=LTR> lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'> ۲/۴۸۵؛
    واقدی، ۹۳۱-۹۳۲؛ بلاذری، انساب، ۱۵۷-۱۵۸، ۴۸۹ ؛ ابن درید،
    ۳۰۵-۳۰۶؛ ابن عبد ربه، ۵/۴). فرزند دیگر سمیه زیاد، کارگزار
    مشهور امویان بود که ماجرایی که بر اساس آن وی فرزند
    نامشروع ابوسفیان و سمیه بود و به واسطۀ آن زیاد و فرزندش
    خود را از خویشاوندان نسبی بنی‌امیه می‌شمردند بسیار
    مشهور است. مسعودی همچنین افزوده است که سمیه در طائف
    روسپی‌گری می‌کرد و بخشی از درآمد حاصل از این کار را
    نیز به حارث می‌پرداخت(مسعودی، ۱۹۲؛ ابن عبد ربه، ۵/۴؛
    نیز بلاذری، ۱/۳۶۷؛ برای توضیح بیشتر نک ه‌د،
    زیاد). دختری به نام ازده را نیز به حارث و سمیه نسبت
    داده‌اند که همسر سردار مسلمان، عتبة بن غزوان بود و در یکی از جنگ‌ها
    مسلمانان را به نبرد تشویق می‌کرد و عتبه نیز در بصره
    زیاد برادر ناتنی همسر خود را در دیوان به کار گرفت(بلاذری،
    فتوح البلدان، ۳۴۳؛ ابن درید، ۳۰۵). شگفت آنکه ابن قتیبه در المعارف
    هنگام اشاره با ماجرای زاده شدن ابوبکره به صراحت حارث بن کلده را
    عقیم دانسته و تنها از انتساب ازدة به حارث سخن رانده است(ص 288؛ قس پلا، dir=LTR>355lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>)



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>همسر دیگر وی فارعه
    دختر همام بن عروة بن مسعود ثقفی، پس از آنکه حارث وی را طلاق داد، با
    یوسف ثقفی ازدواج کرد که حاصل آن حجاج بن یوسف، حاکم
    خونریز کوفه و بصره بود. در روایتی ـ که برساختۀ دشمنان
    امویان می‌نماید ـ آورده‌اند که این کودک حاضر نمی‌شد
    پستان مادر را در دهان گیرد تا آنکه شیطان در هیبت حارث بن کلده
    بر آنان وارد شد و توصیه کرد که بزغاله‌ای را بکشند و از خون وی
    ۴ روز به این کودک بنوشانند و چون چنین کردند، کودک شیر خوردن
    را آغاز کرد (مسعودی، 3/329؛ ابن خلکان، 2/29-30).



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>در آثار سیره و مغازی
    آورده‌اند که پیامبر، به پیروان خود توصیه می‌کرد که
    هنگام بیماری نزد حارث بروند و از وی چارۀ کار بخواهند.
    به‌ویژه در یک مورد، چون سعد بن ابی وقاص هنگام آخرین حج
    پیامبر سخت بیمار شده بود، پیامبر پس از عیادت از
    وی، فرمان داد تا حارث را برای درمان وی فرا خوانند. برخی
    از این رویداد نتیجه گرفته‌اند که چون در آن هنگام اسلام حارث
    هنوز به صحت نپیوسته بود پس می‌توان در موارد ضروری برای
    درمان، به اهل کفری که پزشکی بدانند مراجعه کرد (واقدی، ۱۱۱۶؛
    ابن سعد، ۵/۵۰۷؛ ابن عبد البر، حاشیۀ 289؛ ابن حجر، 288).



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>در آثار سنت طبقات الاطباء و
    الحکماء (مثلا نک ابن ابی اصیبعه، ۱/۱۱۳ و تکرار آن توسط ابن فضل
    الله، ۹/۱۶۷) نضر بن حارث بن علقمه قریشی، از دشمنان سرسخت
    پیامبر که سرانجام به فرمان وی کشته شده، به اشتباه فرزند حارث بن
    کلده به شمار آمده و گفته‌اند که نزد وی پزشکی نیز آموخته است. لکلر
    (
    I/26style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>) شاید
    با تکیه بر همین روایت و نیز گزارش دیگر ابن
    ابی اصیبعه که به شباهت‌های میان اندرزهای
    بهداشتی منسوب به حارث بن کلده و برخی احادیث منسوب به
    پیامبر اسلام و علی (ع) اشاره می‌کند (۱/۱۱۲) چنین
    پنداشته که حارث بن کلده پس از بازگشت به ایران یک مدرسۀ
    پزشکی در عربستان بنیاد نهاد که نذر بن حارث و پیامبر اسلام
    نیز از آموزه‌های پزشکی وی بهره بردند و اگر تحولات
    سیاسی آن روزگار اجازه می‌داد این مکتب می‌توانست
    اهمیتی بسزا داشته باشد. اما مضمون اغلب اندرزهای مورد بحث
    خویشتن‌داری به هنگام خوردن و میانه روی در هر کار و
    مانند آن است که این چنین مضامینی، نه تنها در میان
    یک ملت به بسیاری از بزرگان نسبت داده می‌شود، بلکه
    حتی در ملل دیگر نیز اندرزهای از این دست
    بسیار رایج است.



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>بنا بر روایتی که در
    اغلب آثار تاریخی بدان اشاره شده است و اعتبار آن دست کم از نظر ابن
    جلجل دربارۀ درگذشت حارث بن کلده در روزگار معاویه به مراتب بیشتر
    است، یهودیان در غذای ابوبکر
    lang=FA dir=LTR> سمی ریختند که یک سال پس از ورود
    به بدن اثر می‌گذاشت. حارث که آن هنگام با ابوبکر هم‌غذا بود پس از خوردن
    چند لقمه دست کشید و گفت که ما را مسموم کرده‌اند و تا یک سال
    دیگر خواهیم مرد و چنین نیز شد و پیش از گذشت
    یک سال (یعنی سال ۱۳ق) نخست ابوبکر و اندکی پس از
    وی حارث بن کلده درگذشت (طبری، ۳/۴۱۹؛ مسعودی، ۳/۴۳؛ ابن عبد
    ربه، ۴/۲۶۳، ۶/۲۷۶؛ ابن اثیر، 2/418-419).



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>داستان حارث بن کلده و کسری
    انوشیروان
    : ابن عبد الربه به نقل از فرغانی متن کامل سخنانی را که
    به زعم او میان خسرو انوشیروان و حارث بن کلده رد و بدل شده آورده است
    (۶/۳۷۳-۳۷۶). همین داستان را ابن ابی اصیبعه با جابه‌جایی
    چند جمله تکرار کرده است (۱/۱۱۰-۱۱۲؛ تکرار روایت وی توسط ابن فضل
    الله، ۹/۱۶۱-۱۶۵؛ نیز ابن خلکان، ۶/ ؛ ). دست‌نوشته‌ای از همین
    روایت نیز در برلین نگه‌داری می‌شود (فهرست آلوارت،
    شم
    6246dir=RTL>dir=RTL> رسالۀ ششم، برگ‌های ۳۱پ-۳۳پ) که در آن نام راوی
    هیثم بن عدی آمده است. حامد ولی در 1910مstyle='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'> این اثر را که در
    برخی نسخ
    المحاورات فی الطب بینه [حارث] و بین نوشیروانlang=AR-SA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'> lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>نامیده شده به
    عنوان بخشی از رسالۀ دکتری خود به آلمانی ترجمه کرده است.
    بر
    مبنای محتویات این رساله، انوشیروان پس از بار دادن به
    حارث بن کلده از نام و نسب و قومیت و حرفۀ حارث می‌پرسد و چون
    درمی‌یابد که او پزشکی از اعراب اصیل است زبان به نکوهش
    اعراب می‌گشاید که «عرب با پزشک چه سازد با این نادانی،
    کم‌خردی ..» و حارث در پاسخ می‌گوید که اگر عرب چنین باشد
    [به داشتن پزشک] شایسته‌تر است. زیرا نیازمند کسی است که
    نادانی‌اش را به صلاح آورد، کژی‌هایش را راست گرداند، بدنش را
    تدبیر کند و مزاجش را متعادل گرداند. سپس انوشیروان پرسش‌های
    بسیار از مباحث مختلف در پیش می‌کشد و حارث نیز یک
    به یک بدان‌ها پاسخ می‌دهد و از شیوۀ کار خویش سخن
    می‌گوید. از جمله
    انوشیروان از بنیاد پزشکی می‌پرسد،
    حارث نیز پاسخ می‌دهد: «الازم» (پرهیز و خویشتن
    داری از شکم بارگی) و سپس در پاسخ به انوشیروان که تفسیر
    این واژه را خواسته بود می‌افزاید: نگاهداری دو لب و آرام
    به کار بردن دو دست
    [در هنگام خوردن و نوشیدن] (ابن عبد ربه، ۶/۳۷۳؛ ابن ابی
    اصیبعه، ۱/۱۱۰). آنچه در این رساله آمده است بیانگر برخی
    دیدگاه‌های پزشکی بقراطی (مانند اخلاط و طبایع
    چهارگانه)، برخی اندرزهای بهداشتی مبتنی بر میانه‌روی
    و نیز شناخت بهترین نوع از هر چیز است (از جمله بهترین
    نوع شراب، گوشت، میوه، سبزی). صدیقی (ص
    dir=LTR>6lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>) و
    شارل پلاّ (ص355dir=RTL>dir=RTL>) به حق این مکالمه را از برساخته‌های حدود سدۀ
    ۳ق می‌شمارند و پلا افزون بر این در انتساب اندرزهای
    بهداشتی دیگر به حارث نیز تردید می‌کند (نیز
    نک اولمان، 19-20dir=RTL>dir=RTL>). نگارش رسائلی مجعول دربارۀ مباحثاتی با
    مضامین اندرزگونه یا علمی میان پادشاهان نامدار و
    کسانی که به نزد آنان بار یافته‌اند بویژه کسانی که
    شهرتی (چه بسزا و چه به ناسزا) در حکمت و دانش داشته‌اند یک گونه
    یا سنت ادبی بسیار رایج در دورۀ اسلامی و سده‌های
    میانۀ اروپا بوده است. برای مثال در روایتی
    دیگر که ابن جلجل آورده است؛ معاویه از حارث می‌پرسد
    پزشکی چیست؟ و او پاسخ می‌دهد «خویشتن داری از
    بسیار خوردن» (ابن جلجل، ۵۴). ابن ابی اصیبعه ضمن تکرار
    این روایت و استناد به ابن جلجل، به مکالمه‌ای مشابه میان
    عمر و حارث اشاره می‌کند که در آن حارث همین پاسخ را به پرسش «دارو
    چیست؟» داده بود (۱/۱۱۰). در شماری از این روایت‌ها،
    پادشاه این قصه، خسرو انوشیروان، شاهنشاه دانش‌دوست و دانشمند پرور
    ایران بوده است. از آن جمله می‌توان به رسالۀ پهلوی خسروقبادان
    (=انوشیروان) و ریدگی اشاره کرد که ساختاری کم و
    بیش شبیه به مکالمۀ میان کسری و حارث دارد. در
    این رساله نیز انوشیروان جوانی را که به علت مرگ نابهنگام
    پدر با هزینۀ دولت آموزش دیده‌است می‌آزماید و از
    هر دری چیزی از وی می‌پرسد (از جمله: بهترین
    شراب، بهترین میوه، بهترین خورش، بهترین زن، بهترین
    گل ...). مضمون این رساله گاه به تفصیل یا به اختصار در آثار
    فارسی و عربی دورۀ اسلامی نیز آمده است. آخرین
    جملۀ باب ۳۱ کتاب الذخیرة منسوب به ثابت بن قره نیز اندرزی
    دربارۀ چگونگی پیشگیری از بارداری با استناد
    به حارث بن کلده آمده است (الذخیرة، ص۱۸۶؛ نیز الگود، dir=LTR>127lang=FA style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>). نگارندگان
    آثار ادبی-تاریخی نیز بارها از اندرزهای بهداشتی
    حارث به ویژه اندرز وی در خصوص ازدواج با زنان جوان و دوری
    گزیدن از همبستری با زنان مسن و چگونگی آبستن کردن زنان، سخن
    گفته‌اند (ابن قتیبه، عیون الاخبار، 2/65، 3/218، 272 ؛ ابن عبدربه،
    6/184، 305).



    style='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>مآخذstyle='font-size:14.0pt;font-family:YKNazanin'>: ابن ابی اصیبعه،
    احمد بن قاسم، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، به کوشش آگوست
    مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/۱۸۸۲م؛ ابن اثیر، علی بن مکرم، الکامل
    فی التاریخ
    ، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛ ابن جلجل، سلیمان بن
    حسان، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م؛ ابن
    حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، قاهره،
    ۱۳۲۸ق؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد بن سعید، جمهرة انساب
    العرب
    ، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛ ابن خلکان، وفیات
    الاعیان و إنباء أبناء الزمان
    ، به کوشش احسان عباس، بیروت، ؟؟؛
    ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره،
    ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۷م؛
    ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین،
    ابراهیم الابیاری و عبدالسلام هارون، بیروت،
    ۱۳۶۳-۱۳۶۸ق/۱۹۴۴-۱۹۴۹م؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب
    فی أسماء الأصحاب
    ، در حاشیۀ الاصابة ابن حجر، قاهره،
    ۱۲۳۸ق؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول،
    به کوشش آنطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م؛ ابن فضل الله عمری، مسالک
    الابصار فی ممالک الامصار
    ، چاپ تصویری به کوشش فواد
    سزگین، ۱۴۰۸-۱۴۰۹ق/۱۹۸۸-۱۹۸۹م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، عیون
    الاخبار
    ، چاپ دارالکتب المصریة، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۸ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م؛ همو، المعارف،
    به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م؛ ابن هشام، السیرة النبویة،
    به کوشش مصطفی سقا، ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ
    شلبی، چاپ دوم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م؛ بلاذری، احمد بن
    یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمید الله،
    قاهره، ؟؟؟؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، بریل، ؛
    dir=LTR> dir=RTL>dir=RTL> خسرو قبادان و ریدگی، ترجمۀ پهلوی
    به فارسی از سعید عریان، در متون پهلوی، تهران،
    ۱۳۷۱ش؛ همان، ترجمۀ ماهیار نوابی، مجموعه مقالات، تهران، ۱۳۵۵ش؛
    الذخیره، منسوب به ثابت بن قره، به کوشش ماکس مایرهوف، قاهره،
    ۱۹۲۸م؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، به کوشش محمد
    ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۲م؛ قاضی صاعد اندلسی،dir=LTR> dir=RTL>dir=RTL> التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا
    جمشیدنژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش؛ قفطی، علی بن یوسف، تاریخ
    الحکماء
    ، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت،
    لایپزیک، ۱۹۰۳م؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، به
    کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م؛ واقدی، محمد بن عمر بن واقد، المغازی،
    به کوشش مارسدن جونز، آکسفرد. 19؟؟؛



    Elgood. C.
    L., A Medical History of Persia and Eastern Caliphates, London, 1951;
    Leclerc, L., Histoire de la médicine arabe, Paris, 1876; Pellat, Ch.,
    “Al-Harith B. kaldah”, EI2; Siddiqi,
    M. Z., Studies in Arabic and Persian Medical Literature, Calcuta, 1059;
    Ullmann, M., Die Medizin im Islam, Leiden/Köln
    , 1970.dir=RTL>dir=RTL>








    دوشنبه ۳۰ دي ۱۳۹۲ ساعت ۳:۰۸
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت