در صفحۀ فیسبوک منتسب به وبگاه «کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» رسول جعفریان، نقدی بسیار شتاب‌زده، سست و بی‌پایه دربارۀ تاریخ جامع ایران منتشر شده است. این یادداشت پاسخی طنزآمیز بدان یادداشت است.
وقتی «مورخ همه چیز»، «همه‌چیزدان» می‌شود و از همه‌چیز می‌نویسد!
نگاهی به یادداشتی در صفحۀ فیسبوک منتسب به وبگاه «کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» رسول جعفریان
توجه: در مطالب منقول از این صفحۀ فیسبوک، رسم الخط و فواصل میان کلمات و حروف عیناً رعایت شده شده است.
چند روز پیش یکی از دوستان به من گفت که «یک نفر» در فیسبوک در یادداشتی با عنوان اصلی« وقتی متخصص علوم سیاسی، مورخ شده و تاریخ قاجاریه می نویسد؟» و عنوان فرعی «تاریخ جامع ایران شگفت زده مان کرد» تاریخ جامع ایران را «نقد» کرده است. پیش از آنکه بپرسم «که؟»، پرسیدم «چه گفته؟»! از روی تلفن همراهش چنین خواند: «سید جواد طباطبائی متخصص علوم سیاسی است و نه مورخ، اما .... دو بخش مهم تاریخ قاجاریه یعنی عصر فتحعلی شاه و محمد شاه را نوشته است» و چون خود این دوست، پژوهشگر تاریخ علم بود بیشتر بر این عبارات تأکید کرد: «شگفتی دیگر این که یک مدخل نویس حرفه‌ای دایره المعارف چندین بخش متفاوت را در حوزه تاریخ علوم نوشته است: ...». و البته به انتقاد این «فیسبوک‌‌نویس» بر مقالۀ تاریخ صفویه نیز اشاره کرد. بی‌درنگ گفتم: «نقداً همین انتقاد بر خود منتقد نیز وارد است که چگونه یک نفر بر این هرسه نقد تواند نوشتن؟!».
این یادداشت در نظرم چندان خام و بی‌پایه و کم‌مایه آمد که هرگز روا ندیدم تا از این دوست بپرسم که این «فیسبوک‌نویس» «که» یا عنوان آن صفحه «چه» بوده است؟ من، همچنان که دوستان می‌دانند، خوشبختانه از نعمت فیسبوک بی‌بهره و لاجرم از مضرات آن نیز در امانم. ساعاتی پیش از انتشار این یادداشت، یکی از دوستان به من گفت که این به اصطلاح نقد در صفحۀ فیسبوک « کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» آمده است. باز به روایت دوستی دیگر در مشخصات این صفحۀ فیسبوک، صراحتاً بر انتساب آن به وبگاه رسمی «کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» یعنی http://www.historylib.com تأکید شده است، و از آنجا که در انتساب وبگاه اخیر به حجة الاسلام والمسلمین رسول جعفریان تردیدی نیست و مقالات بی‌امضای این وبگاه غالباً (و چه بسا عموماً) نوشتۀ خود ایشان است، گمان بردم که نویسندۀ این یادداشت نیز خود ایشان باشد. این گمان البته به تأکید بسیاری از «فیسبوک‌‌مداران» چندان گزافه نمی‌نمود، زیرا باز به روایت شماری از دوستان، بسیاری از کاربران این شبکۀ اجتماعی نویسندۀ یادداشت‌های این صفحه را «استاد رسول جعفریان» می‌انگارند و به همین مناسبت در خطاب به نگارنده بارها لفظ «استاد» را به‌کار می‌برند. اشتراک در یکی دو ویژگی این نوشته و نوشته‌های آقای رسول جعفریان نیز این گمان را دست کم نزد من تقویت می‌کرد.
الغرض! این سلسله انتسابات مفروضاً درست و مفروضات گویا درست!، موجب شد که یادداشت شگفت‌انگیز این نویسندۀ شگفت‌زده، «شگفت‌زده مان» نکند! زیرا در تیرماه سال گذشته نقد مفصلی با عنوان «ادریسی‌پژوهی ایرانی و چند و چون آن: نگاهی به چاپ نسخه‌برگردان اثری با عنوان برساختۀ انس المهج وحدائق الفرج» نوشته و در آن «پنج دانشور در قید حیات» یعنی «محمد رضا سحاب، رسول جعفریان، امیرهوشنگ انوری، یوسف بیگ‌باباپور و جواد صفی‌نژاد» را به نقد کشیده بودم. این مقاله پس از نزدیک به 9 ماه در شمارۀ 3-4 سال اول (پاییز و زمستان 1393، تاریخ واقعی انتشار: بهار 1394) فصل‌نامۀ نقد کتاب میراث منتشر شد. از آنجا که اشکالات مذکور در آن فاحش‌تر و آشکارتر از آن بود که پاسخی در خور داشته باشد بعید نمی‌دانستم که تنی چند از این بزرگواران، به جای پاسخ به آن، نوشته‌ای دیگر از من را به نقد کشند.
اما بازهم یکی از دوستان «فیسبوک‌مدار» این « فیسبوک‌ندار» را به نکته‌ای درخور توجه رهنمون شد و آن اینکه این یادداشت، در وبگاه رسمی «کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» نیامده و خود نیز در این وبگاه کمترین اشاره‌ای دال بر ارتباط میان آن و این صفحۀ فیسبوک ندیدم. در نتیجه برخلاف پندار یادداشت‌گذاران«فیسبوک‌مدار»، این «فیسبوک‌ندار» بر آن است که این نوشته را نمی‌توان به قطع و یقین و حتی به احتمال قریب به یقین به«استاد رسول جعفریان» نسبت داد. پس به‌ناچار این یادداشت را باید نوشتۀ «نویسنده‌ای بی‌هویت» و بی‌نام و نشان به شمار آوریم، مگر آنکه وبگاه رسمی «کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران» رسماً انتساب این صفحۀ فیسبوک به وبگاه و مؤسسۀ متبوع را «تأیید» یا «تکذیب» کند و در صورت «تأیید» تکلیف یادداشت‌های بی‌امضای این صفحه و صدالبته همان وبگاه رسمی را نیز روشن سازد تا خلایق همچون من گرفتار «که؟» و «چه؟» نشوند. در این صورت من نیز به سرعت این یادداشت را اصلاح و نام این «نویسندۀ با دل و جرأت» را جایگزین عبارت «نویسندۀ بی‌هویت»، خواهم کرد.
همچنان که اشاره شد این یادداشت نثری سست و مدعایی سست‌تر دارد زیرا نویسنده به جای آنکه به اشکالات احتمالی مقالات اشاره کند، تنها به حجم و تنوع مقالات این و آن خرده گرفته است. چندان که حاصل کار حتی برای نویسندگانی که مستقیم یا غیر مستقیم به نقد کشیده شده‌اند نه «بار خاطر» که موجب «انبساط خاطر» است. از این رو من نیز در پاسخ این نوشتۀ «عجالتاً بی‌اصل و نسب»، برای رعایت «اصل ظرافت»، پاسخی طنزآمیز در نظر گرفته‌ام تا تناسبی میان «نقد!» و پاسخ برقرار باشد. بی‌گمان اگر نویسندۀ این یادداشت پروا را کنار گذارد و «نقدی در خور پاسخی شایسته» و صدالبته به نام «چه‌بسا نامی» خویش بنویسد، از پاسخ بدان دریغ نخواهم کرد.

    فرموده‌اند که: « سید جواد طباطبائی متخصص علوم سیاسی است و نه مورخ، اما .... دو بخش مهم تاریخ قاجاریه یعنی عصر فتحعلی شاه و محمد شاه را نوشته است (ج 12 ص 1 تا 132) . واقعا آیا چنین رویه‌ای منطبق با یک کاری علمی و تخصصی است؟»

عرض می‌کنم که: با چشم‌پوشی از کاربرد همزمان «یک» و «یای نکره» در عبارت «یک کاری علمی» که نشان از استواری نثر یادداشت‌نویس دارد، گویا پرسش در لفافۀ ایشان چنین بوده است: «از کی تا به حال متخصص علوم سیاسی مورخ شده است؟» و پاسخ من: «از هنگامی که مدعی تخصص در تاریخ «آدم تا خاتم و سپس تا روزگار معاصر»، متخصص جغرافیا، علوم اجتماعی، نسخه‌پردازی، آداب خط، فقه، حدیث و «و غیره!» شده است»

    فرموده‌اند که: « البته این که ایشان مدخل اندیشه سیاسی در ایران را بنویسد (ج 13 ص 55) باز نسبتا قابل قبول است، هرچند با بدبینی که ایشان به اندیشه سیاسی ایران و عالم و آدم دارد و سوگیری جدی آن هم به صلاح یک کار علمی نبوده است.»

عرض می‌کنم که: رسیده کار به جایی که من چه عرض کنم!

    فرموده‌اند که: شگفت تر آن که تمام تاریخ سیاسی صفویه جلد 10 صص 685 تا 781 و ج 11 از ص 1 تا 475 یعنی نزدیک به ششصد صفحه فقط کار یک نفر است آقای رحیم لو؟ آیا کسی می پذیرد که در چنین پروژه بزرگی یک نفر هفتصد صفحه آن هم از صفویه بنویسید؟ به نظر می رسد آقای رحیم لو کتابی در باره صفویه داشته، یکجا به ویراستار تاریخ جامع ایران سپرده است. آخر در یک کتاب 20 جلدی آیا یک جلد به صفویه اختصاص می یابد (مجموع صفحات در جلد دهم و یازدهم) در حالی که برای تاریخ تأسیس قاجار تا کشته شدن آقا محمد خان فقط 20 صفحه اختصاص داده شده است. چطور هر بخشی از تاریخ سیاسی قاجار راچند نفر می نویسند اما هفتصد صفحه تاریخ صفویه را فقط یک نفر می نویسد؟

عرض کنم که: شما فقط به «حساب‌دانی» یادداشت‌نویس توجه فرمایید: در آغاز 570 صفحه مقاله را «نزدیک به ششصد صفحه» به شمار آورده‌اند که البته اشکالی ندارد، اما بی‌درنگ به «هفتصد صفحه» افزایش یافته و سرانجام این هفتصد صفحه روی هم «یک جلد» به شمار آمده است در حالی که هیچ یک از مجلدات تاریخ جامع کمتر از هشتصد صفحه نیست! (دقت داشته باشید که ایشان ننوشته‌اند «حدوداً یک جلد»).
از این گذشته باید به ایشان عرض کنم که اگر آن کتاب مفروض را می‌شناسید چرا نام نمی‌برید و اگر نمی‌شناسید و نمی‌دانید کدام است چرا سخن به گزافه می‌گویید. به قول معروف «یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش».
سرانجام این که دست‌گذاشتن بر تاریخ صفویه ما را بی‌اختیار به یاد همه‌چیزدانانی متخصص همه‌چیز و به‌ویژه «تاریخ صفویه» و صدالبته «وغیره» می‌اندازد که چه بسا از این گله‌مند هستند که از این «نمد هفتصد! صفحه‌ای» کلاهی عایدشان نشده و سرشان بی‌کلاه مانده است.

    فرموده‌اند که: شگفتی دیگر این که یک مدخل نویس حرفه ای دایره المعارف چندین بخش متفاوت را در حوزه تاریخ علوم نوشته است:
      تاریخ تحول حساب در ایران 245 ـ 330
      تاریخ تحول جبر مقابله در ایران 331 – 408
      گاه شماری در ایران 603 – 634
      معدن شناسی و گوهر شناسی 749 _ 797
    فرضا تاریخ حساب و جبر و مقابله را یکی بدانیم، آخر چطور می توان تصور کرد یک نفر همزمان در تاریخ معدن شناسی و ریاضی و گاه شماری تخصص داشته باشد؟ آن هم برای یک کار ماندگار؟

عرض می‌کنم که: ایشان در حق «اوشان» (آن «مدخل‌نویس حرفه‌ای») کم لطفی‌کرده‌اند زیرا «اوشان» سه مقالۀ مفصل دیگر نیز در همان جلد نوشته‌اند که شتاب بیش از اندازۀ «ایشان» اجازه نداده است که آن سه را نیز بیابند و نقد خود را «استوارتر» بنمایانند!
پاسخ آن پرسش این که: «تصورش چندان دشوار نیست! ما از این بدترش را هم تصور کرده‌ایم، اما الزاماً تصدیق نکرده‌ایم!»
انصاف بدهید، تصور کدام یک دشوارتر است:
    این که یک «مدخل‌نویس حرفه‌ای» فرضاً مدعی تخصص در «تاریخ علم» در چند شاخۀ «تاریخ علم» نیز دعوی تخصص داشته باشد و چیز بنویسد.
    این که یک «مطلب‌نویس حرفه‌ایِ» مدعی تخصص در «تاریخ همه‌چیز»، جغرافیا، علوم اجتماعی، نسخه‌پردازی، آداب خط، فقه، حدیث و «و غیره!» به این همه و آن «وغیره» بسنده نکند و بر همۀ این فضائل پرشمار، یگانه فضیلت گویا مورد ادعای آن «مدخل‌نویس حرفه‌ای»، یعنی «تاریخ‌ علم‌دانی» را نیز بیفزاید.
سپس می‌رسیم به عبارت زیبا و پرمفهوم «یک کار ماندگار»! نخست باید از ایشان تشکر کرد که در این عبارت، نه ناخواسته که نادانسته، به «ماندگاری» تاریخ جامع ایران اقرار کرده‌اند (چون در غیر این صورت باید می‌فرمودند: « به اصطلاح ماندگار» یا «مدعی ماندگاری» یا ...؛ پدر سستی نثر یا ناتوانی در عبارت‌پردازی بسوزد!). دیگر آنکه اگر در «طریقت ایشان» نگارش چهار مقاله در چهار موضوع تاریخ علمی (درست‌تر: هفت مقاله در هفت موضوع!) «کافری» و موجب «نقض ماندگاری» به شمار می‌آید نگارش چندین کتاب و صدها مقاله دربارۀ«همه چیز» چه عواقب خطرناکی می‌تواند در پی داشته باشد؟ مگر آنکه فرض کنیم جناب ایشان نگارش «آثار ناماندگار» را وجهۀ همت بلیغ خود قرار داده‌اند. بر پایۀ استدلال خود ایشان به ایشان توصیه می‌کنم که «بهتر است به جای این کار وقت خود را صرف کاری ماندگار کنید!» و اگر از این کار ناتوانید یا برپا کردن جاروجنجال و سروصدا فرصت «کار کردن» به شما نمی‌دهد (یا هر دو!) دست کم به نصیحت پدر سعدی گوش دل بسپارید: «تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی»
و سرانجام از قول آن مدخل‌نویس حرفه‌ای عرض می‌کنم که: این هفت مقاله بی‌گمان اشکالاتی دارد که نویسنده بهتر از «ایشان» بدان‌ها واقف است اگر «نویسندۀ بی‌هویت» تا این حد برای نقد نوشتن بر «مدخل‌نویس حرفه‌ای» و همکارانش بی‌قرار است که نقد اثری بیست جلدی را «دو روزه» به سرانجام می‌رساند، می‌توان از آن مدخل‌نویس حرفه‌ای خواهش کرد تا آن ایرادها را، به شرط آشکار شدن هویت یادداشت‌نویس، در اختیار ایشان گذارد تا یادداشت «نویسندۀ بی‌هویت»، این چنین سست و کم‌مایه و نامستدل نماند.

    فرموده‌اند که: نکته جالب دیگر این که کسی همزمان هم «تاریخ سیاسی دوره مظفر الدین شاه» را بنویسد (ج 127 ص 297 _ 376) و هم «تاریخ آموزش و پرورش در ایران» را، از اسلام تا عصر جدید. تنها کسی مانند نویسنده این دو مقاله از نویسنده گان دایره المعارف است می تواند این کار را بکند، چون واقعا دایره المعارفی است، یعنی، هر موضوعی که به امثال ایشان واگذار شود می نویسند.

عرض می‌کنم که: از آن جالب‌تر این که یک نفر «حتی» نویسندۀ دایرةالمعارف «هم» نباشد و باز بتواند افزون بر نگارش ده‌ها مقاله دربارۀ تاریخ از «صدر اسلام» تا «ذیل دورۀ معاصر» ده‌ها مقاله نیز در باب جغرافیا، علوم اجتماعی، نسخه‌پردازی، آداب خط، فقه، حدیث و «و غیره!» و صدالبته «تاریخ علم» بنویسد. آن هم با آن «بدبینی» که دربارۀ تاریخ علم دورۀ اسلامی دارد! (ماجرای بدبینی را به حساب پاسخ به فرمایش نخستین ایشان بگذارید تا عریضۀ ما در آنجا چندان خالی نماند). البته شاید در «طریقت نویسندۀ بی‌هویت این یادداشت» همه‌چیزدانی برای «امثال ایشان» حلال و چه بسا واجب و برای «امثال اوشان» (مدخل‌نویسان حرفه‌ای دایرة المعارف) حرام باشد.
زیاده عرضی نیست مگر آنکه فرمایشی زیاده شود!

پنجشنبه ۴ تير ۱۳۹۴ ساعت ۹:۴۸